سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر آسمان شب

مادر کربلا

اگر نهایت زن بودن و اوج مقام زن، نیل به مرتبه مردانگی بود، می گفتیم زینب سلام الله علیها اوج مردانگی است ؛ اما چنین نیست ، آسمان پرواز این دو متفاوت است . تضاد نیست؛ رقابت نیست؛ تفاوت است.

چنین نیست که عالم زن، عالمی باشد پایین تر از عالم مرد، و اوجش تازه ابتدای مردانگی باشد. عالم زنان نیز مانند عالم مردان، آسمانی دارد، خورشیدی، ماهی و ستارگانی. خورشید این آسمان بی تردید زهرا سلام الله علیها است. و ماه آن، زینب است که پس از به قتلگاه افتادن خورشید، در آسمان تیره جهان درخشید تا مسیر، بی جهت و طریق، تاریک و راه، بی رهرو نماند. مادری اوج مقام زنانگی است و زینب ، سدره نشین مرتبه مادری است.

 و اما....

فرزندان زینب سلام الله علیها ،«عون» و«محمد» که هر دو را به میدان کربلا آورده است. این اگرچه ایثار تمامی دارایی زینب است اما همه مساله این نیست که نگاهی بس عظیم و عمیق می طلبد.

زینب در عاشورا مادر همه ی جوانان است و تیمارگر تمامی مجروحان و غمخوار همه ی کشتگان؛

وقتی علی اکبر علیه السلام از اسب بر زمین می افتد و می غلتد، این زینب است که جامه می درد و روی می خراشد و با فریاد «مادر!مادر!»، خود را بر جنازه او می افکند و اشک مادرانه می ریزد.

تو نیامدی، اما ببین! از شکاف این خیمه ها نگاه کن! این غبار اسب حسین است که بی تاب به سوی این دو جنازه پیش می تازد. این شاهین که بی قرار از آسمان اسب فرود می آید و دو بالش را بستر این دو سرو می کند، حسین است. ببین! هدیه هایت را چگونه در آغوش می فشرد، ببین! چگونه با اشک هایش غبار از چهره جوانانت می شوید

 

 

وقتی سر و روی قاسم دلاور با خاک آشنا می شود، اولین سایه مهری که بر بالای خویش گسترده می بیند، مهربانی زینب است با نوای آرام بخش: مادرم! عزیزم! فرزندم!

 

و اولین زلال کوثری که با گونه خویش می چشد، اشک حیات آفرین زینب است با ترانه و ترنّم: پسرم! نازنینم! پاره جگرم!

و نه فقط علی اکبر و قاسم، که علی اصغر و عبدالله و هر جوان و نوجوان و کودکی که در خاک عاشورا به خون می غلتد، زینب را مادرانه بالای سر خویش می بیند و آخرین رهتوشه مهر را، برای سفر از او می ستاند.

 حال دو جوان، دو سرو، دو رعنا، دو ماهی بر خاک می تپند، اما حضور هیچ دست مادرانه ای را حس نمی کنند که از این سو به آن سویشان کند، غبار از چشمانشان بسترد و خون از چهرهایشان کنار بزند.

شگفتا! زینب حاضر، زینب ناظر، زینب مادر کجاست؟ مگر ندیده است فرو افتادن این دو نخل را؟ چرا مادری نمی کند؟ چرا رخ نمی نماید؟ چرا چهره نشان نمی دهد؟

مگر کیستند این دو جوان؟ مگر صحابی نیستند؟ مگر هاشمی نیستند؟ پس کجایی زینب؟!

- این هر دو جوان منند؛ عون و محمداند؛ دو هدیه ناقابلند به پیشگاه برادر، به درگاه امام، امام برادر. آدم هدیه را که به رخ نمی کشد؛ به دنبال قربانی ناقابلش که ضجه و مویه نمی کند؛ من مادر همه هستم.

شرط ادب نیست به دنبال این دو پیشکش کوچک، دل  برادر را سوزاندن و اندوه او را برانگیختن. نه، شرط ادب نیست حضور یافتن و از حال و روز قربانی خود پرسیدن.

عجبا! ادب هنوز با کلاس درس تو فاصله دارد. تو عالی ترین مربی ادبی، و فرهنگ ادب، واژه هایش را زینب! از تو وام می گیرد.

تو نیامدی، اما ببین! از شکاف این خیمه ها نگاه کن! این غبار اسب حسین است که بی تاب به سوی این دو جنازه پیش می تازد. این شاهین که بی قرار از آسمان اسب فرود می آید و دو بالش را بستر این دو سرو می کند، حسین است.

ببین! هدیه هایت را چگونه در آغوش می فشرد، ببین! چگونه با اشک هایش غبار از چهره جوانانت می شوید.

این ترنم لطیف و پدرانه حسین را حتماً در گوش جوانانت می شنوی که:

 «پسرم! عزیزم! دردانه ام! پاره جگرم!»

 


شعر عاشورایی

 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین

ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم

بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست

اشک وآه عالمی هم درقفا دارد حسین

بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت ودیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران پروانه گان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سربه قاچ زین نهاد این راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سرکند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزت وآزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست وخون

دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین

ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین


 


به چه جرمی کشته می شوند

 

سران رژیم‌های مرتجع عربی که عمدتاً از ترس انقلاب‌های مردمی که به دنبال مطالبات مشروع خود در آزادی و دوری از تبعیض حق تعیین سرنوشت به آغوش قدرت های غربی پناه برده‌اند، با سکوت مرگبار خود در قبال این جنایت صفحه ننگین دیگری در حاکمیت خود رقم زدند، آنها که نسبت به هر اتفاق راست یا دروغ هر چند کوچک در سوریه واکنش نشان می‌دهند، با وجود گذشت ساعت ها از تجاوز رژیم صهیونیستی به نوار غزه سکوت اختیار کرده و جرأت محکوم کردن این جنایت ها را ندارند. 


خبرگزاری فارس: وقتی از امام صادق(ع) درباره ماندن «محمد حنفیه» در مدینه و عدم همراهی سیدالشهدا(ع) سؤال شد، ایشان به نامه امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه اشاره کرد.

به گزارش خبرنگار «تکیه خبر» خبرگزاری فارس، یکی از مواردی که اطلاعات درست و صحیحی را از زندگانی و نحوه شهادت امام حسین علیه‌السلام در اختیار ما قرار می‌دهد دسترسی به منابع مطمئن و متقن است. کتاب مقتل «لهوف» سید بن طاووس از جمله آثار مکتوب مستندی است که وقایع و جریاناتی را که شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یارای باوفای ایشان رقم زد را به طور واقعی و به دور از هر گونه تحریف و خرافاتی بیان کرده است.

از این رو همزمان با فرارسیدن ایام شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، بر آن شدیم تا با ذکر مطالبی از کتاب «لهوف» سید بن طاووس را برای عاشقان و علاقه‌مندان حسینی بازگو کنیم. بخش دوم این نوشتار در پی می‌آید:

* خطبه پر شور حسین(ع) و اشتیاق حضرت برای شهادت

امام حسین (ع) آن هنگام که آهنگ خروج از مکه را کرد، به پا خاست و (خطبه پر شوری خواند و) فرمود:

«حمد و سپاس مخصوص پروردگار است، خدایی که آنچه را که اداره کند عملی می‌سازد و نیرویی جز نیروی خداوند نیست. درود خداوند بر رسول گرامی او باد.

خط مرگ چونان اثر گردنبند در گردن دختران جوان، بر فرزندان آدم مسلم است. من به دیدار (اجداد و ) گذشتگانم آن چنان مشتاقم که یعقوب (ع) به دیدار یوسف (ع) اشتیاق داشت، قتلگاهی برای من مهیا گشته است که من می‌بایست بدان جا بروم.

گویا می‌نگرم که درندگان بیابان در سرزمینی میان نوامیس و کربلا، اعضای بدن مرا از هم پاره می‌کنند و می‌درند تا بدین وسیله شکم‌های گرسنه خویش را از من سیر کنند.

آری! راه گریزی از سرنوشت محتوم نیست. آنچه که خداوند بدان راضی هستم باشد، ما نیز به آن راضی‌ایم و در مقابل بلاهایی که بر ما می‌رسد صبوریم، و خداوند نیز بهترین پاداش صابران را به ما خواهد داد.

هرگز پاره تن رسول خدا (ص) از او جدا نخواهد شد و ما در بهشت در کنار آن حضرت (ص) خواهیم بود تا چشمان آن حضرت با دیدن ما روشن می‌شود و به این وسیله وعده الهی رنگ تحقق به خود گیرد، من صبح فردا از مکه عزیمت خواهم کرد، هر کس خواستار آن است که در راه من، خون خویش را نثار کند و مهیای سفر است، همراه من کوچ کرده و بیاید.»

* دل‌شان با تو، شمشیرهایشان علیه تو

روایت شده از «ابو جعفر محمد بن جریر طبری امالی» در کتاب «دلائل الامامة» که: «ابو محمد سفیان بن وکیع» از پدر خود «وکیع » و او از «اعمش» نقل کرده است که: «ابو محمد واقدی» و «زرارة بن خلج» گفتند: قبل از آن که امام حسین (ع) به سوی عراق عزیمت کند، ما به ملاقات ایشان رفتیم و از سست عهدی مردم کوفه به آن حضرت خبر دادیم و به او گفتیم: دل‌های کوفیان با شماست؛ اما شمشیرهایشان علیه شما!

آن حضرت پس از شنیدن سخنان ما، اشاره به آسمان کرد، در این حال درهای آسمان گشوده شد، و عده زیادی از ملائکه که تعداد آن‌ها را جز خدا کسی نمی‌داند، پایین آمدند، امام (ع) فرمودند: «اگر تقدیر و مشیت الهی این گونه نبود که چیزهایی نزدیک هم شوند و زمان شهادت من نزدیک نشده باشد، به کمک این ملائکه با این مردم می‌جنگیدم، اما من یقین دارم که قتلگاه من و اصحاب من در کربلاست و غیر از علی فرزندم، هیچ کس نجات نخواهد یافت!»

خروج از مکه در روز ترویه

از «معمر بن مثنی» در کتاب «مقتل الحسین» روایت شده است که: روز ترویه بود که «عمروبن سعد بن ابی وقاص (ابن سعد)» همراه لشکر عظیمی وارد مکه شد، او از سوی یزید مامور شده بود که اگر امام حسین (ع) جنگ را شروع کرد، او نیز با حسین (ع) به مقابله بپردازد و اگر در خود این توان و نیرو را دید، خود آغازگر جنگ باشد.

امام حسین (ع) در همان روز ترویه از مکه خارج شد.

* شکسته شدن حرمت حرم

در کتاب اصل «احمد بن حسین عمر بن بریدة» که او راوی معتمدی است این گونه روایت شده که او از اصل «محمد بن داوود قمی» نقل کرده که امام صادق (ع) فرمودند: «شبی که در صبح فردایش امام عزم خروج از مکه را کرده بود، «محمد بن حنیفه» خدمت امام رسید و گفت: برادر جان! تو خود آگاهی که مردم کوفه با پدر و برادرت (چه رفتاری کردند و) چه حیله و نیرنگی به کار بردند. ترس من از این است که تو نیز دچار سرنوشت پدر و برادرت شوی، اگر قصد ماندن و اقامت در مکه را کنی، تو با عزت‌ترین مردم در این حرمی و هیچ کس نمی‌تواند به تو تعرض کند.

امام (ع) فرمودند: «برادرم! می‌ترسم که یزید بن معاویه، مرا غافلگیر کرده و به قتل برساند و با کشتن من حرمت حرم الهی شکسته شود!»

محمد بن حنیفه گفت: اگر از این جهت بیمناکی به یمن یا به بیان‌های اطراف پناه ببر؛ تا هم محفوظ باشی و هم دست یزید از تو کوتاه شود.

امام (ع) فرمودند: «من در این زمینه باید فکر کنم!»

* خدا می‌خواهد تو را کشته ببیند!

سحرگاه آن شب، امام حسین (ع) عزم رفتن نمود، هنگامی که خبر رفتن امام حسین (ع) به گوش محمد بن حنیفه رسید (شتابان) آمد و مهار شتری که حضرت بر آن سوار بود را گرفت و عرض کرد: (برادر جان!) آیا تو نگفتی که درباره سخنان من فکر خواهی کرد؟

امام (ع) فرمود: (آری)!

محمد گفت: پس چرا این همه در رفتن شتاب و عجله می‌کنی؟

حضرت فرمودند: «هنگامی که تو از پیشم رفتی، رسول خدا نزد من آمدند و فرمودند: «حسین جان! (از مکه) خارج شود (و به سوی عراق برو) زیرا که خداوند می‌خواهد تو را کشته ببیند».

محمد بن حنیفه گفت: انا لله و انا الیه راجعون، پس اگر به نیت کشته شدن می‌روی، زنان و کودکانت را چرا می‌بری؟

امام (ع) فرمودند: «رسول خدا (ص) به من فرمودند: «اراده خداوند بر این تعلق گرفته که خاندان مرا اسیر و گرفتار ببیند.»

امام (ع) پس از گفتن این سخنان، با محمد بن حنیفه وداع نموده و حرکت کرد.

* رسیدن به فوز عظیم شهادت

«محمد بن یعقوب کلینی» در کتاب «رسائل» خویش از «محمد بن یحیی» و او از «محمد بن حسین» و او از «ایوب بن نوح» و او از «صفوان» و او از «مروان بن اسماعیل» و این شخص از «حمزة بن حمران» روایت کرده است که ما در نزد امام صادق (ع)  صحبت از خروج امام حسین (ع) کردیم و در مورد ماندن محمد بن حنیفه در مدینه سؤال کردیم.

امام صادق (ع) فرمودند: «ای حمزه! حدیثی را بر تو عرضه می‌کنم که پس از آن دیگر نباید در این باره سؤال کنی»

هنگامی که امام حسین (ع) عزم حرکت نمود، دستور داد کاغذی برایش بیاورند و در آن نوشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان

«نامه‌ای از حسین پسر علی به بنی‌هاشم، اما بعد، امروز هرکس همراه من بیاید به فوز عظیم شهادت می‌رسد و هر کس تخلف کند به پیروزی نخواهد رسید. والسلام.»


ای یاور حسین به ارض کربلا

هر چند که گل نشانه زیبایی است

بی‌عشق حسین هیچ گل، زیبا نیست

زیباست حسین و عشق شورانگیزش

هر کس که بدان ز پرده دل نگریست

در معبد عشق چون حسین است، دل و جان

جان کرده فدای حضرت جانان، کیست؟

 


 

کربلا بیت الحرامی دیگر است

حاجیانش را مقامی دیگر است

نیت اش ترک سر و تن گفتن است

در پی اش تکبیر در خون گفتن است

شیعه گی آیا شکم پروردن است

یا به روز جنگ عذر آوردن است ؟

شیعه یعنی امتزاج نار و نور

شیعه یعنی راس خونین در تنور

شیعه یعنی باز تاب آسمان

بر سر نی  جلوه رنگین کمان

شیعه باید آبها را گل کند

خط سوم را ز خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولیاست

کربلا بار ز ترین منظور ماست

 


ماه عزا

چون سحرگه چهره ی صبح سپید

شد زپشت خیمه ی نیلی پدید

آسمان گفتی گریبان کرده چاک

در فراق آفتابی تابناک

خور زمشرق سر برهنه شد برون

چون سر یحیی میان تشت خون

پس ندا آمد که ای خیل اله

هین برون تازید سوی رزمگاه

بر رکاب پایمردی پا زنید

خویش را مستانه بر دریا زنید

هین برون تازید ای مستان عشق

باده می جوشد به تاکستان عشق

جرعه ای زان باده ی بی غش زنید

خود سمندر وار بر آتش زنید

هین برون تازید ای شیران جنگ

عرصه را بر روبهان دارید تنگ

ایها االلب تشنگان آب میغ

آب حیوان می رود از جوی تیغ


نظر

 

 

هنوز نبض  زمان درقیام عاشوراست 
هنوز خطبه ی حق در کلام عاشوراست 
زمین,کرشمه کنان,عاشقانه میبالد 
که ذره ذره ی خاکش به نام عاشوراست 
نه حرفی ازعطش و نه اسا رت و مرگ است 
تلاش زینب و سقا, دوام عاشوراست 
صدای خواندن آیات آسمانی را 
به روی نیزه شنیدن ,پیام عاشوراست 
حسین تشنه ی لبیک های مردم بود 
میان غربت کوفه امام عاشوراست 
طلوع میکند از قلب آسمان مردی....
دلیل آمدنش انتقام عاشوراست 
پس ازشهامت و صبر و دعای پی درپی. 
شهید, واژه ی حسن ختام,عاشوراست

 


حسین آئینه نور خدائی است               وجودش عین مصباح‌الهدایی است
اگر قرآن ناطق مرتضی بود                    حسین ایجاز آن در نینوا بود
بخوان اجمال و تفضیل امامان                زخم یک جرعه زن با تشنه‌کامان
گرین یک جرعه از جام حسین است       نصیبت نور آفاق و شین و عین است
بنازم شور مرکب راندنش را                  فراز نیزه قرآن خواندنش را
عبورش را ز خط آتش و خون                حضورش را در اوج هفت گردون
سپرافکندن شب را به پایش                طلوع صبح را در چشمهایش
غبار سم اسبش چون که خیزد            به مستی سرمه در چشم تو ریزد
شهامت شرح قاموس حسین است      شجاعت آستان بوس حسین اس


 

 

 

رب الارباب همه اربابها                                 قبله گاه گوشه محرابها
با توام ای بهترین پیغامها                              با تو ای بالاترین نامها
با تو ای زیباترین زیباآفرین                             ای بهشت مطلق روی زمین
با تو ای یکتا سحاب آرزو                              با تو ای پهنای ناب آرزو
با توی ای مهتاب شام خستگی                    زندگی عشق، عشق زندگی
با توام با تو حیات سینه‌ها                            روشنی‌بخش دل آیینه‌ها
با توام دار و ندار فاطمه (س)                         ای گل و باغ و بهار فاطمه (س)
گوش کن یک لحظه بر آوای من                       گر نگیری دست من ای وای من
بی‌تو من آن سو تر از هیچم حسین (ع)           با تو من گرد خدا پیچم حسین (ع)
بی تو حتی کمتر از هر کمترم                       با تو لبریز از شراب کوثرم
بی تو پستم پیش چشمان همه                    با تو هستم در نگاه فاطمه (س)

نام شاعر:حمید فرجی