به سراغ من اگر می آیید پشت هیچستانم،پشت هیچستان جایی است پشت هیچستان رگهای هوا ،پر قاصد هایی است که خبر می آرند از گل واشده ی دورترین بوته خاک روی شن ها هم ،نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه ی معراج شقایق رفتتند پشت هیچستان چتر خواهش باز است ، تا نسیم عطشی در بن ابری بدود زنگ باران به صدا می آید آدم اینجا تنهاست ودراین تنهایی ،سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من (سهراب سپهری)
زیر آسمان شب
ای گل تازه بویی زوفا نیست تورا خبر سرزنش خار جفا نیست تورا رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا التفاتی به اسیران بلا نیست تورا ما اسیرغم و اصلا غم ما نیست تورا با اسیرغم خودرحم چرا نیست تورا دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است چشم اومیدبه روی تو گشادن غلط است روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است رفتن اولاست زکوی تو فتادن غلط است
فارغ از عاشق غمناک نمی باید بود جان من اینهمه بی باک نمی باید بود اآنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد این ستم ها دگری با من بیمار نکرد هیچکس این همه آزار من زار نکرد گر ز آزردن من هست غرض مردن من مردم آزار مکش از پی آزردن من تو نه آنی که غم ، عاشق زا رت باشم
از وضع ز خود رفتگی یار خرابم از حیرت آن آینه رخسار خرابم آن بی خبر از خودچه خبرباشدش از من ؟ از نشه ی آن ساغر سر شار خرابم از ملک وجودم اثری عشق تو نگذاشت چون کشورسلطان ستم کار خرابم با جلوه حسن تو ندارم خبر از خویش چون بلبل شوریده به گلزار خرابم زلف تو کند کافرو لعل تو مسلمان از کشمکش سبحه و زنّارخرابم