سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر آسمان شب

ایستاده ام تنها….  پشت میله های خاطرات دیروز اینجا

انگشت هایم را می شمارم

یک ..... دو ..... سه

و دست های تو در هم فرو رفته اند  تو ...

غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی

که مهر بانیت را ثابت کنی

ولی نفهمیدی که من ......

آن سوی خیابان انتظارت را می کشم

 تو بی وقفه فریاد کشیدی ... من

دیگر آزارت نمی دهم زین پس

قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم

مطمئن باش هنوزم

قافیه را به چشمان تو می بازم

مطمئن باش

 

شکست دل