سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر آسمان شب

ای ملت غیور ایران ای جوانان غیور ایران ای زنان و دختران غیور ایران درود خدا بر شما وهمت والایتان  حماسه را خلق کردید که ابر قدرت

های جهانی که چشم طمع بر این خاک واین سرزمین داشتند با شرکت در راهپیمایی میلیونی خود ناکام گذاشتید و مشتی کوبنده بر

دهان یاوه گویان داخلی  واربابان آنها زدید که تا مدت ها این ضربه را بیاد خواهند داشت  همان طور که در ذهن وروح ان ها جای خواهد

گرفت  . درود خداوند بر شما ای رهروان راه شهدا  وای غیور مردان وای شیر زنان خطه ی سرخ ایران  که امروز ملتی را شاد کردید واز

طرفی در این زمستان سرد گرمی به انقلاب بخشیدید درود خدا بر شما پاینده واستوار باشید چون دماوند و زاگرس


نظر
امام صادقشیعه جعفری کیست؟
گذشت زمان و فاصله افتادن بین شیعیان و زمان حضور معصومان از یک سو، تهاجم فرهنگهای مختلف به جامعه تشیّع از سوی دیگر، و راه یافتن برخی انحرافات و بدعتها از سوی سوم باعث شده است که در رفتار و فرهنگ شیعیان تغییرات و تحولاتی ایجاد شود. تا آنجا که عده ای نام شیعه داشتن و صرف اظهار محبّت اهل بیت علیهم السلام را باعث نجات خویش می دانند، هر چند گناهان زیادی مرتکب شده باشند؛ غافل از اینکه حضرت صادق علیه السلام در مورد صفات شیعه فرمود:

«از شیعیان ما نیست کسی که به زبان ]شیعه بودن را] اظهار کند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شیعه کسی است که با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پیروی نماید و طبق رفتار ما رفتار کند. آنها شیعیان ما هستند».(1)

لذا ضرورت دارد که اوصاف شیعیان حقیقی و راستین را در گفتار امام ناطق، حضرت صادق علیه السلام ـ که بر اصلاح و سازندگی شیعیان ـ سخت حساسیت و تأکید داشته است، بازخوانی کنیم تا بتوانیم خود و جامعه امروزی را با آن اوصاف مقایسه نموده و محک زنیم.

 

اصناف شیعیان

همیشه این گونه بوده و هست که مدعیان شیعه بودن و ولایت مداری فراوان، ولی شیعه راستین و امامت پذیر واقعی اندک است. امام صادق علیه السلام با تبیین علائم هر یک، صفوف شیعیان راستین را از مدعیان تشیّع جدا می سازد. در یک جا می فرماید:

«شیعه سه دسته اند؛ گروهی به وسیله ما زینت می یابند [و ما را وسیله عزت و آبروی خویش قرار می دهند] و گروهی به وسیله ما می خورند [و ما را وسیله درآمد زندگی دنیایی خویش قرار می دهند] و گروهی از ما و به سوی ما هستند، با امنیّت ما آرامش می یابند و با ترس ما ترسانند، بذر (های کاشته شده اسرار را) پخش نمی کنند و در برابر جفاکاران خودنمایی ندارند، اگر پنهان باشند کسی سراغ آنها را نمی گیرد و اگر آشکار باشند به آنها اعتنا نمی شود ]یعنی شهرت گریز و بی نام و نشانند[ آنها چراغهای هدایتند.»(2)

از شیعیان ما نیست کسی که به زبان ]شیعه بودن را] اظهار کند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شیعه کسی است که با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پیروی نماید و طبق رفتار ما رفتار کند. آنها شیعیان ما هستند

اوصاف شیعیان

معروف است که می گویند «الناسُ عَلی دینِ مُلوکِهم» و رعیت همیشه رنگ و بوی شاهان و رهبران خود را دارا بوده اند، شیعه نیز باید چنین باشد و رنگ و بوی امامان خویش را دارا باشند؛ به گونه ای که هر کس آنها را مشاهده کند، بر امامان و مربیان آنها تحسین گوید.

 

امانتداری و صداقت

ابی اُسامة بن زید می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: سلام مرا به هر کس که پیرو ماست و به گفته های ما گوش می کند، ابلاغ کن و از طرف من بگو:

«أوصیکُمْ بِتَقْوی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالْوَرَعِ فی دینِکُمْ وَالإجْتِهادِ لِلّهِ وَصِدْقِ الْحَدیث، وأداءِ الأمانَةِ وَطولِ السُّجودِ وَحُسْنِ الجَوارِ... فَإنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إذا وَرَعَ فی دینِه وَصَدَقَ الْحَدیثَ وَأدّی الأمانَةَ، وَحَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ، قیلَ: هذا جَعْفَریٌ، فَیَسُرُّنی ذلک وَیَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ السُّرورُ، و قیلَ هذا أدَبُ جعفَرٍ وَ إذا کانَ عَلی غَیْرِ ذلک دَخَلَ عَلَیَّ بَلائُه وَ قیلَ هذا أدَبُ جَعْفَرٍ؛(3) من شما را به تقوای الهی و پرهیزکاری در دینتان، و تلاش و کوشش در راه خدا، و راستگویی و امانت داری، و سجده های طولانی و نیکو همسایه داری و... سفارش می کنم؛ زیرا هر گاه کسی از شما در دینش ورع داشته باشد و راست بگوید و امانت را رد کند و اخلاقش را با مردم نیکو گرداند، مردم می گویند: این «جعفری مذهب» است و این مرا شادمان می سازد و از بابت آن شادمان می شوم و می گویند: این است روش ادب [و تربیت] امام صادق علیه السلام ، ولی اگر برخلاف این باشد، گرفتاری آن به من می رسد و گفته می شود که این هم اثر تربیتی امام صادق علیه السلام».

تقوا

 

تقوا و نیکی

شیعه باید منشأ خیرات و خوبیها باشد؛ به همین جهت حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام می فرماید: «شیعَتُنا أهْلُ الهُدی وأهْلُ التُّقی وأهْلُ الخَیْرِ وَأهْلُ الایمانِ وَأهْلُ الْفَتْحِ وَالظَّفر؛(4) شیعه ما اهل هدایت و اهل تقواو اهل نیکی و اهل ایمان و اهل پیروزی و موفقیت اند.»

 

حفظ نماز و اسرار

امام صادق علیه السلام فرمود: «شیعیان ما را در سه (وقت) امتحان کنید؛ در وقت نماز که چگونه بر آن محافظت می کنند، در نزد اسرار آنها که چگونه آن را از دشمنان ما حفظ می کنند و در نزد اموالشان که چگونه با آن با برادران خویش همدردی می کنند.» (5)

 

عفت دامن و شکم

از مشکلات جامعه امروزی ما، رواج بی حیایی و بی عفّتی، ربا و حرام خواری است. حضرت صادق علیه السلام در این زمینه فرمود: «همانا شیعه علی کسی است که عفت شکم و دامن دارد، تلاشش زیاد، و عملش برای خدا باشد، و امید ثواب از او داشته باشد و از عقابش بترسد. پس اگر چنین افرادی را دیدی آنها شیعیان جعفر (امام صادق علیه السلام) می باشند.»(6)

در روایت دیگر فرمود: «وَاللّهِ ما شیعَةُ عَلیّ إلاّ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ؛(7) به خدا سوگند شیعه علی نیست مگر کسی که عفت شکم دارد.»

هر گاه کسی از شما در دینش ورع داشته باشد و راست بگوید و امانت را رد کند و اخلاقش را با مردم نیکو گرداند، مردم می گویند: این «جعفری مذهب» است و این مرا شادمان می سازد و از بابت آن شادمان می شوم و می گویند: این است روش ادب [و تربیت] امام صادق علیه السلام

همدردی با دیگران

برخی افراد در بعضی از عبادات مثل نماز و دعا نمره قابل قبولی دارند، ولی در مسائل مالی و انفاق به دیگران، رفت و آمد و... نقص دارند. این افراد قطعا بدانند که در شیعه بودن آنان نقص است. شیعه مانند امامان خود اهل انفاق و همدردی با دیگران است، امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

«یَابْنَ جُنْدَب! إنَّما شیعَتُنا یُعْرَفونَ بِخِصالٍ شَتّی: بِالسّخاءِ وَالْبَذْلِ لِلاِْخْوانِ، وَبِأنْ یُصَلّوا الْخَمْسِیْنَ لَیْلاً وَنَهارا، شیعَتُنا لا یَهِرّونَ هَریرَ الْکَلْب، وَلا یَطْمعونَ طَمَعَ الْغُرابِ، وَلایجاوِرون لَنا عَدُوّا، وَلایَسْألونَ لَنا مُبْغِضا وَلَو ماتوا جُوعا...؛(8) ای پسر جُندب! به راستی شیعیان ما با ویژگیهایی شناخته می شوند: با بذل و بخشش به برادران و با گزاردن پنجاه رکعت نماز [واجب و مستحب] در شبانه روز؛ شیعیان ما چون سگ زوزه نمی کشند، و چون کلاغ طمع کار نباشند، با دشمن ما همجوار [و همراه] نشوند، درخواست کمک از کسی که کینه ما را در دل دارد نکنند، گرچه از گرسنگی بمیرند.»

در روایت دیگری می خوانیم که وقتی یکی از شیعیان، از گروهی از شیعیان در نزد امام صادق علیه السلام تعریف و تمجید نمود و آنها را پاک و پاکیزه خواند، حضرت فرمود: «کَیْفَ عِیادَةُ أغْنیائِهم لِفُقَرائِهم؟ قال: قَلیلَةٌ، قال: وَکَیْفَ مُشاهَدَةُ أغْنیائِهِمْ لِفُقَرائِهِم؟ قال: قَلیلَةٌ، قال: فَکَیْفَ صِلَةُ أغْنیائِهِمْ لِفُقَرائِهِمْ فی ذاتِ أیْدیهِمْ؟ فقال: إنّکَ لَتَذْکُرُ أخْلاقا قَلَّ ما هی عِنْدَنا، قال: فقَالَ: فَکَیْفَ تَزْعُمُ هؤلاءِ أنّهُمْ شیعَةٌ؟!؛(9) عیادت ثروتمندانشان از فقرایشان چگونه است؟ عرض کرد: کم است. فرمود: دیدن (و سر زدن) ثروتمندانشان از فقرای آنها چگونه است؟ عرض کرد: اندک است. فرمود: کمک نمودن ثروتمندانشان نسبت به فقرای آنها چگونه است؟ عرض کرد: شما اخلاقی را بیان می کنید که نزد ما کم است. فرمود: پس چگونه آنها خود را شیعه می پندارند.»

اوصاف راستین شیعه بیش از آن است که در یک مقاله بگنجد. آنچه بیان شد، مهم ترین اوصاف و ویژگیهای شیعیان بود.(10) جامعه امروزی تشیّع با خواسته امامان و آنچه از اوصاف شیعیان در کلام آن امامان بزرگوار مخصوصا رئیس مکتب جعفری، حضرت صادق علیه السلام آمده است، فاصله زیادی دارد.

ما نمک گیر چنین لقمه بمانیم بد است                                اینکه از شیعه فقط نام بدانیم بد است

شیعه یعنی مِی عشقی ز خدا نوشیدن                               شیعه یعنی کفن سرخ بلا پوشیدن...

 

پی نوشت:

1) «لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَخالَفَنا فی أعْمالِنا وآثارِنا وَلکِنْ شیعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَاتّبَعَ آثارَنا وعَمِلَ بَأعْمالِنا أولئکَ شیعَتُنا»؛ وسائل الشیعة، ج11، ص196؛ بحار الانوار، ج68، ص164.

2) «الشّیعَةُ ثَلاثَةُ أصْنافٍ؛ صِنْفٌ یَتَزَیَّنونَ بِنا وِصِنْفٌ یَسْتَأکَلُونَ بِنا وَصِنْفٌ مِنّا وَإلَیْنا، یأمَنُون بِأمْنِنا ویَخافُونَ بِخَوْفِنا وَلَیْسوا بِالبُذُرِ المُذَیِّعینَ وَلا بالْجُفاةِ الْمُرائینَ، إنْ غابُوا لم یُفْقَدُوا وَإنْ شَهِدُوا لَمْ یُؤبَه بِهِمْ أولئکَ مَصابیحُ الهُدی»؛ المحجّة البیضاء، ج4، ص356.

3) وسائل الشیعة، ج 8، ص389، ح2.

4) الکافی، ج2، ص233؛ المحجّة البیضاء، ج4، ص353.

5) «إمْتَحِنوا شیعَتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ؛ عِنْدَ مَواقیتِ الصّلاةِ کَیْفَ مُحافِظَتُهُمْ عَلَیْها وَعِنْدَ أسْرارِهِمْ کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عَنْ عَدُوِّنا وَإلی أمْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتُهُم لاخْوانِهِمْ»؛ بحار الانوار، ج 83، ص22؛ جامع احادیث شیعه، ج4، ص58.

6) «إنّما شیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ واشْتَدَّ جِهادُهُ، وَعَمِلَ لِخالِقِه، وَرَجا ثَوابَهُ، وَخافَ عِقابَهُ، فإذا رَأیْتَ أولئکَ فَاُولئکَ شیعةُ جَعْفَرٍ؛ الکافی، ج2، ص233، ح9.

7) صدوق، صفات الشیعة، ص49.

8) تحف العقول، ص540.

9) الکافی، ج2، ص173، ح10؛ منتخب میزان الحکمة، ص 286.

10) برای آگاهی بیشتر به منابع ویژه؛ مثل کتاب صفات الشیعة، تألیف شیخ صدوق، با تحقیق مؤسّسة الامام المهدی علیه السلام ؛ أهل البیت فی الکتاب والسنّة، تألیف محمدی الری شهری، نشر دارالحدیث؛ بحار الانوار، ج68، باب 19، «صفات الشیعة»، و میزان الحکمة، واژه شیعه مراجعه شود.

 

 


 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه.

 

ارسال به
شبکه اجتماعی تبیان

نظر

                   

شمه ای از تاریخ رسول خدا صلی الله علیه و آله

(از ولادت تا هجرت)

به مناسبت میلاد پر خیر و برکت رسول مکرم اسلام بر آن شدیم تا خلاصه ای از تاریخ پر فراز و نشیب آن حضرت (از ولادت تا هجرت) را در پیشروی شما علاقه مندان و ارادتمندان به حضرتش قرار دهیم تا به این وسیله با سرگذشت این مرد بی همتای تاریخ و سپهر معنویت در مجالی کوتاه آشنا شوید.

ولادت آن حضرت در سال 571 میلادی و در سالی واقع شد که به آن عام الفیل می  گویند. (سالی که در آن ابرهه با سپاه خود به سمت کعبه لشگر کشی کرد).

در ماه ولادت آن حضرت تقریبا اختلافی نیست؛ اما در روز آن، بین مورخین اختلاف نظر وجود دارد؛ با این وجود، نظر مشهور در شیعه هفدهم و در اهل سنت دوازدهم ربیع الاول است.

نوزاد قریش فقط سه روز از مادر خود شیر خورد و پس از او، دو زن دیگر به افتخار دایگى پیامبر نائل شدند یکی ثوبیه بود و دیگری حلیمه.(1)

دو سال و چهار ماه داشت که پدرش عبدالله دارفانی را وداع گفت(2) و در شش سالگی، مادر نیز به جوار حق شتافت.(3) دو سال بعد عبدالمطلب، پدر بزرگش راهی دیار باقی شد.(4)

دوازده ساله بود که همراه با عمویش ابوطالب عازم سفری شد که در این سفر، بحیرا، راهب مسیحی او را دید و به اوصافش در کتب عهد عتیق اعتراف کرد. او به حضرت ابوطالب سفارش کرد که او را از گزند یهود محافظت کند.(5)

اولین ازدواج حضرت را در 25 سالگی ثبت کرده اند.(6) با این ازدواج، خدیجه علیهاالسلام همسر پیامبر شد و کانون تولد آسمانی حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام شکل گرفت.

در 17 رمضان سال بعد (سال یازدهم) در یک عنایتی شگرف، توفیق سفر به عرش الهی نصیبش شد و در سفری شبانه، خدایش او را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا به عوالم بالا برد و مجدد به مکه بازگرداند

پیامبر خدا گام در سی سالگی نهاده بود که مولودی بس شریف دیده به جهان گشود و چشم و دل پیامبر را روشن کرد. این مولود پرخیر و برکت کسی نبود جز علی بن ابی طالب علیه السلام.(7)

سه سال بعد، رقیه، اولین فرزند رسول خدا به دنیا آمد.(8)

در چهل سالگی برای ماموریتی جهانی برگزیده شد و نشان خاتم انبیاء مدالی بود که بر سینه پر رمز و راز او نقش بست.(9) این رخداد بزرگ در 27 رجب و در نیمه های شب به وقوع پیوست. صبح فردا اولین کسانی که به او ایمان آوردند و تسلیم اسلامش شدند علی بن ابی طالب علیه السلام و همسرش خدیجه کبری علیهاالسلام بودند.(10) سه سال بعد دعوتش را عمومی کرد.(11)

پنج سال از بعثت گذشته بود که در 20 جمادی الثانی برترین بانوی هستی؛ در کانون خانواده اش چشم به جهان گشود.(12) این بانو «فاطمه» نام گرفت و تولدش قلب پیامبر را لبریز از شوق و شادی کرد.

یک سال و چند ماه بعد در اول محرم سال هفتم بعثت، دشمنان دست به نیرنگی زده و آنها را در شعب ابی طالب محاصره کرد ؛ به این گمان که با فشار تحریم، آنها دست از دین خدا خواهند کشید.(13) بعد از سه سال تحمل رنج و سختی برای دین خدا و استقامتی بی نظیر به لطف خدا این محاصره در هم شکست و رسول خدا صلی الله علیه وآله با یارانش از شعب خارج شدند.(14)

در همان سال (سال دهم)، حضرت ابوطالب و بعد از سه روز (یا 35 روز) حضرت خدیجه علیهاالسلام دو یار دیرین و محبوب قلب رسول خدا از این دیار پر کشیدند و به دیار باقی شتافتند. شدت غم و اندوهی که بر قلب مطهر پیامبر خدا نشست به قدری بود که که آن سال به عام الحزن مشهور شد.(15)

بعد از رحلت حضرت خدیجه علیهاالسلام، رسول خدا صلی الله علیه وآله با بانویی به نام سوده ازدواج کرد.(16) اندکی پس از این ازدواج عایشه به عقد حضرت درآمد.(17)

در چهل سالگی برای ماموریتی جهانی برگزیده شد و نشان خاتم انبیاء مدالی بود که بر سینه پر رمز و راز او نقش بست.( این رخداد بزرگ در 27 رجب و در نیمه های شب به وقوع پیوست. صبح فردا اولین کسانی که به او ایمان آوردند و تسلیم اسلامش شدند علی بن ابی طالب علیه السلام و همسرش خریجه کبری علیهاالسلام بودند

در 17 رمضان سال بعد (سال یازدهم) در یک عنایتی شگرف، توفیق سفر به عرش الهی نصیبش شد و در سفری شبانه، خدایش او را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا به عوالم بالا برد و مجدد به مکه بازگرداند.(18)

آیات مربوط به معراج را می توان در سوره اسراء (آیه اول) و سوره نجم (آیات 7-18) ملاحظه کرد.(19)

چند ماه بعد پیمان عقبه اول منعقد شد(20) و در سال بعد که آخرین سال حضور رسول خدا در مکه بود پیمان عقبه دوم بسته شد.(21)

بعد از این وقایع و آماده سازی مدینه و پذیرش مردم آن سامان برای هجرت رسول خدا به آن دیار این اتفاق در شب اول ربیع الاول به وقوع پیوست. در آن شب تاریخی (لیلة المبیت) امیرالمومنین علیه السلام این شاگرد دیرین و یار باوفای رسول خدا برای مشغول کردن دشمنان در بستر آن حضرت آرمید و رسول خدا موفق به عبور از کمند دشمن و هجرت به سمت مدینه گردید.

این حماسه امام علی علیه السلام، ستایش خداوند متعال را برانگیخت و آیه ای در مجد و عظمت آن حضرت نازل شد.(22)

با هجرت رسول خدا صلی الله علیه وآله به مدینه و استقرار حکومت اسلامی در آنجا، فصل تازه ای در تاریخ اسلام گشوده می شود که سخن از آن، مجال دیگری می طلبد

پی نوشت:

1. فروغ ابدیت ص 155

2. الطبقات الکبری ج1 ص80

3. مروج الذهب ج2 ص285

4. الطبقات الکبری ج1 ص95

5. مروج الذهب ج2 ص286

6. الطبقات الکبری ج8 ص174

7. أنساب الأشراف ج‏1 ص403

8. عیون الأثر ج‏2 ص358

9. مروج الذهب ج2 ص273

10. تاریخ الأمم و الملوک (طبری) ج‏2 ص314

11. إعلام الورى بأعلام الهدى ج‏1 ص106

12. الکافی ج 1 ص 457

13. عیون الأثر ج‏1 ص 149

14. همان

15. بحارالأنوار ج‏19 ص5

16. عیون الأثر ج‏2 ص368

17. بحار الأنوار ج‏22 ص235

18. الخرائج و الجرائح ج‏1 ص141

19. در سوره اسراء سخن از سفر زمینی و در سوره نجم سخن از سفر عرشی به میان آمده است.

20. تاریخ پیامبر اسلام، آیتى ص181: در سال دوازدهم بعثت، 12 نفر از انصار در موسم حجّ، در عقبه «منا» با رسول خدا بیعت کردند. پنج نفر از همان شش نفرى که در سال گذشته اسلام آورده بودند(یعنى جز جابر بن عبداللّه) و هفت نفر دیگر.

21. همان ص186 : «مصعب بن عمیر بن هاشم» به مکّه بازگشت و اسلام اهل مدینه را به عرض رسول خدا رسانید و آن حضرت شادمان گشت، سپس جمعى از انصار در موسم حج به مکّه رفتند و «بیعت دوم عقبه» به انجام رسید. بیعت دوم عقبه در ذى حجّه سال سیزده بعثت اتفاق افتاد.

22. آیه 207 سوره بقره: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ ؛ و از مردم کسى است که جانش را براى خشنودى خدا مى‏فروشد [مانند امیرالمؤمنین علیه السلام‏] و خدا به بندگان‏مهربان است.

 

 


نظر

ما ملتی نیستیم که بنشینیم و تما شا کنیم قدرت های پو شالی  که از درون کرم خورده وموریانه خورده 

اند ملت استوار و پولادین ایران را تهدید کنند . ما در مقابل تهدید تهدید می کنیم . هر کس فکر تجاوز به

جمهوری اسلامی را  در مخیله اش خطور کند باید خود را آماده دریافت مشتهای پو لادین وخشم ملت ایران

بداند هم امریکا وهم دست نشاند گان امریکا در منطقه بدانند  هم سگ نگهبانش رژ یم صهیونیستی در

این منطقه بداند که پاسخ ملت ایران به هر گونه تعرضی بلکه به هر گونه تهد یدی پاسخی خواهد بود که از

درون آنها را متلاشی و نابود خواهد کرد

عزیزان من قدر جوانیتان را بدانید و در صراط دشمن قدم بر ندارید با قلم هایتان با بیان نظرات سازنده تان با

گام های استوار تان در راه از بین بردن نقشه های دشمن که جوان ما را به بی هویتی  وبی بند وباری

سوق می دهد بپا خیزید و همان طور که نسل اولی ها  بپا خاستند و ریشه های کفر و التقاد را در هم

کوبیدند  شما عزیزان به خنگ فرهنگی دشمن بروید شما جوان و پر انرژی هستید و آشنا به فرهنگ رسانه

ای  جدید  بپا خیزید و بر جهل سیاه و دشمن زبون بتازید

     خداوند یار ویاورتان ای جوانان غیرتمند ایران اسلامی چشم آیند گان به همت والای شماست


نظر

مقدّمه
در تاریخ هموار نسل ها پی درپی آمده اند و تحولات اجتماعی و تاریخی را رقم زده اند. این دگرگونی ها گاه رو به سوی رشد و تعالی داشته و گاه رو به افول و تباهی. بنابراین، انسان همواره در حال حرکت بوده و میان پدران و مادران از یک سو و فرزندان و جوانان از سوی دیگر فاصله و تفاوت هایی پدید آمده است.
اگر فاصله میان نسل های جدید از نسل های پیشین در نقاط ضعف و کاستی ها باشد، بسیار پسندیده و حتی برای اعتلای جامعه ضروری است، اما اگر این فاصله ها از ویژگی های مثبت و ارزنده صورت گیرد، بی تردید سبب زوال و افول جوامع می گردد.
امروز نسل جوانی که در دوران حکومت اسلامی زاده شده و زیسته است، به بلوغ فکری و اجتماعی رسیده و در آستانه حضور در عرصه های گوناگون اجتماعی است و می توان گفت: تا حدی حضور خود را تحقق بخشیده است، بدون شک در تفکّر و نگرش تفاوت ها و فاصله هایی با نسل گذشته ـ که در پیروزی انقلاب نقش ایفا کرد ـ دارد. در حقیقت، پرسش اصلی مسئله ای فراتر از فاصله نسل هاست.
در این تحقیق می کوشیم تا دریابیم فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامی چیست؟ به دیگر سخن، آیا نسل سوم در موضوع انقلاب اسلامی فاصله ای با نسل گذشته پیدا کرده است یا نه؟ و اگر فاصله ای هست به چه علت روی داده و چگونه می تواند در راستای رشد و اعتلای جامعه و انقلاب اسلامی مفید واقع شود؟

فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامی
نسل اول انقلاب که از سال های آغازین (1341ـ1342 ش) به رهبری امام خمینی نهضت را آغاز کرد و نسل دوم که در پیروزی انقلاب اسلامی مشارکت داشت و در دفاع مقدس حضور خود را نمایاند مشکل چندانی با انقلاب و روند شکل گیری و پیروزی آن ندارد. اما نسل سوم که پس از انقلاب اسلامی متولد شده و اکنون با پشت سر گذاشتن دوران کودکی و نوجوانی از هویت خود پرسش می کند، در شناخت انقلاب اسلامی با دو مشکل جدی مواجه است:
1. توان مقایسه پیش و پس از انقلاب را جز با استفاده از منابع تاریخ معاصر ندارد;
2. بار مشکلات و دشواری های سال های پس از انقلاب را از دوران کودکی تاکنون متحمل شده است. بنابراین، حق دارد که در آرمان های انقلاب تردید کند و به این سو و آن سو نظر اندازد و این پرسش را پیش بکشد که آیا سبک بهتری برای زندگی و الگوی کارآمدتری برای حکومت وجود ندارد؟
این تردید، و پرسش ها نمود فاصله ای است که نسل سوم از انقلاب اسلامی یافته; فاصله ای که اساس آن تاریخی است ولی به علت مشکلات جدی در نهاد تعلیم و تربیت و ناتوانی جمهوری اسلامی ایران در جامعه پذیر کردن نسل سوم با آن مواجه هستیم.
در اینجا پرسش ما از فاصله نسل ها نیست، بلکه مسئله اصلی فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامی است. فاصله نسل ها همیشه و در همه جوامع بوده است، هرچند در بعضی از خانواده های جامعه امروز ما نیز ممکن است فاصله نسل سوم از انقلاب فاصله نسلی هم باشد; مانند خانواده ای مذهبی که فرزندشان متعهد نیست. در مواردی هم ممکن است فاصله نسلی باشد ولی فاصله از انقلاب نباشد; مثلا خانواده ای مذهبی با تحصیلات معمولی که فرزندانشان آن عقاید را پذیرفته اند ولی تحصیلات عالی دارند. بنابراین، می توان گفت: شاخص های فاصله نسل ها با شاخص های فاصله از انقلاب متفاوت است. یکی از تفاوت های این دو مسئله آن است که می توان فاصله از انقلاب را نه تنها به نسل سوم، بلکه به کل جامعه تعمیم داد. جوانان به عکس بزرگسالان که هویت اجتماعی تثبیت شده دارند و در شرایط زندگی جا افتاده اند، در جستوجوی هویت اند و از خویش و از جامعه پرسش می کنند تا از خود و جامعه خود تصور درستی پیدا کنند. از این رو، اگر پاسخ درست و کافی به آنان داده نشود از ارزش ها و آرمان ها و حتی تاریخ خود فاصله پیدا می کنند. امروزه در جامعه ما که عوامل وابستگی به ویژه در حوزه فرهنگ به صورت همجمه فرهنگی عمل می کند، این مسئله بسیار اهمیت پیدا کرده و پرداختن به آن ضروری است تا با یافتن علت این فاصله و راه های نزدیک سازی نسل سوم به انقلاب، هویت اجتماعی و منافع و مصالح ملی و دینی را حفظ و تأمین کنیم.

قشربندی هنجاری نسل سوم
پژوهش های مفصل میدانی و مصاحبه با گروه های مختلف جوانان نشان می دهند که می توان آن ها را در یک قشربندی چهارگانه از لحاظ فاصله با انقلاب اسلامی گنجاند:1
1. نزدیک ترین قشر از نسل سوم به انقلاب اسلامی کسانی هستند که هنجارهای عالی انقلاب را که مبتنی بر اندیشه ها و ارزش های بنیادین انقلاب اسلامی است پذیرفته اند و خواهان دگرگونی هنجارهای نهادمند جامعه و هماهنگ سازی آن ها با هنجارهای عالی انقلاب می باشند. گروه مرجع این قشر معمولا شهدا و مردان بزرگ تاریخ ایران اند که تقوا و معرفت و مبارزه با ظلم و استکبار را باهم جمع کرده و نام نیک از خود بر جای گذاشته اند. این قشر که مثل سایر قشرها متأثر از خانواده های خود هستند، معمولا از جوانان بسیجی یا جوانانی که با گونه های مختلف در فعالیت های اجتماعیوفرهنگی مشارکت می کنند، تشکیل شده و به طورکلی به تحصیلوورزش و حضور در مراسم مذهبی علاقه مندند. توجه به آینده جامعه یکی از ویژگی های عمومی آن هاست.
2. قشر دیگر هنجارپذیران دوگانه اند; یعنی کسانی که هم هنجارهای عالی را پذیرفته اند و هم هنجارهای نهادمند را، اما برای تحول آن ها احساس ضرورت نمی کنند و هرجا که تضادی در میان آن ها باشد با ملاحظه منافع شخصی از آن می گذرند. این گروه بیشتر به فکر آینده خود هستند و به حسب شرایط اموری را دنبال می کنند که فکر می کنند به نفع شان است; درس یا کار تفاوتی نمی کند، ممکن است ترک تحصیل کرده و دنبال یک کار خوب اقتصادی بروند و یا همزمان با کار به تحصیل ادامه دهند. گروه مرجع اینان معمولا مسئولان هستند. وقتی تضادهای زندگی شان را گوشزد می کنید، به تضادهایی که در جامعه وجود دارند اشاره می کنند که در عین حال مسئولان و مدیران جامعه که خود را مقیّد به هنجارهای عالی می دانند از آن ها می گذرند. هنجارپذیران دوگانه به هنجارهای نهادمند ملتزم هستند و معیار سنجش رفتار خود را در مسئولان یافته اند.
3. گروه سوم هنجارپذیران غربگرا هستند که اساساً هنجارهای عالی انقلاب را نپذیرفته و هنجارهای نهادمند را به گونه ای غربی تفسیر می کنند و مایل به هماهنگی هرچه بیشتر با غرب هستند. گروه مرجع این ها روشن فکران غربگرا هستند. آنان معمولا در خانواده های مرفّه و فرنگ دیده زندگی می کنند. این گروه با اینکه اذعان می کنند آینده جامعه برایشان اهمیت دارد، اما چندان احساس همبستگی با جامعه نمی کنند و بیشتر به فکر پیشرفت انسان در فنّاوری و فضای تمدّن غربی هستند و اگر جامعه ایران خود را با آن منطبق نسازد خود را بیشتر عضوی از جامعه غربی می دانند تا جامعه ایران.
4. چهارمین گروه، هنجارگریزان هستند که نه هنجارهای عالی را می پذیرند و نه هنجارهای نهادمند را و به نوعی بی قیدی و بی دولتی اقبال میورزند. گروه مرجع آن ها گروه های مبتذل جوانان غربی است و بیشتر به حال می اندیشند تا به آینده. به درس و کار رغبتی ندارند و از زندگی چیزی نمی خواهند به شرط اینکه خوشی از ساعتشان فراهم باشد. در غیر این صورت، با زمینوزمان دشمن اند. در این گروه انحرافات اجتماعی و اخلاقی زیاد به چشم می خورد.

مقایسه قشرهای نسل سوم
فاصله این چهار قشر از انقلاب اسلامی به همان ترتیبی است که ذکر شد; زیرا هنجارپذیران انقلابی که می توان آن ها را گروه ایده آلیست نامید، اندیشه ها و ارزش های اساسی انقلاب را پذیرفته اند و اگر مشکلی دارند با عوارضی است که گریبانگیر جامعه اسلامی شده است; برای مثال، اگر انتخاباتی باشد آن ها بی تردید شرکت در آن را مهم و بلکه تکلیف تلقّی می کنند، هرچند که ممکن است به بعضی از ناهماهنگی های آن با هنجارهای عالی انتقاد داشته باشند; مثلا، نحوه تبلیغات برخی کاندیداها را نپسندند.
اما هنجارپذیران دوگانه که گروه رئالیست هستند، تا حدی به هنجارهای عالی انقلاب آشنایی دارند، ولی چون شناخت شان کافی نیست نسبت به آن التزام کامل ندارند. برای نمونه، به نظر این قشر، انتخابات چیز خوبی است و سعی می کنند در آن شرکت کنند، ولی اسراف اقتصادی و بی اخلاقی سیاسی را هم از لوازم طبیعی آن به حساب می آورند.
هنجارپذیران غربگرا یا گروه مدرنیست اساساً شناختی از هنجارهای عالی انقلاب ندارند. مطالعات میدانی نشان می دهند همه آن ها حقیقت انقلاب را درست درک نکرده و حتی تصوری از هنجارهای عالی انقلاب اسلامی ندارند. برای نمونه، تلقّی آن ها از انتخابات یا فریبی برای ظاهرسازی حکومت اسلامی است و یا مبنایی برای مشروعیت مردمی است که البته باید با مبانی دموکراتیک منطبق شود و در غیر این صورت، آنچه در جامعه ماست یک انتخابات واقعاً دموکراتیک نیست. به نظر می رسد که بسیاری از افراد این قشر با مباحث فکری مناسب و آشنا شدن با حقیقت و هنجارهای انقلاب به گروه اول نزدیک شوند.
در نهایت، هنجارگریزانند که به نوعی آنارشیست هستند و نیاز به تربیت و حتی تنبیه جدّی دارند. این ها اگر بخواهند به موضوعی مثل انتخابات توجه کنند، در نهایت، آن را نوعی بازی می دانند که دیگران برندگان آن خواهند بود.


نظر

از تعدیل اقتصادی تا توسعه سیاسی
دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی با عنوان «دوران سازندگی» و با اجرای «سیاست تعدیل» برای همه شناخته شده است. سیاست تعدیل که در دهه هشتاد از سوی صندوق بین المللی پول به کشورهای متقاضی وام تحمیل می شد در پی بحران بازپرداخت بدهی ها از سوی کشورهای بدهکار (عمدتاً کشورهای توسعه نیافته) و با هدف تضمین بازپرداخت بدهی ها همراه با سود آن ها تدوین و تحمیل می شد.11 این خاستگاه تاریخی برنامه تعدیل که در حقیقت تأمین منافع سرمایه داران بین المللی غربی است، با خاستگاه نظری غربی، یعنی اقتصاد نئوکلاسیک مبتنی بر فلسفه اصالت فرد و حداکثرسازی سود فردی12 جمع شد و بر جوامع توسعه نیافته تحمیل گردید. بر این مبنا، فرد بر اساس سود شخصی خود چنان رفتار می کند که جامعه نفع می برد و نقش دولت تنها تسهیل روابط اقتصادی و تضمین مالکیت هاست و نظارت و دخالت دولت باید به حداقل برسد. در این شرایط، فرد (سرمایه دار) با انباشت سرمایه چرخ های توسعه را به گردش درآورده و برای رسیدن به سود هرچه بیشتر کشور را به پیش می برد. البته از لوازم این روند افزایش نابرابری و فقر است; به عبارت دیگر، هرچه ثروتمندتر شدن سرمایه داران و فقیرتر شدن طبقات ضعیف.13
دو سیاست اجرایی تعدیل که در نهاد دین در جامعه ما بسیار تأثیرگذار بود، یکی آزادسازی تجارت بود که به منظور تشویق سرمایه داران به تولید کالاهای صادراتی انجام شد و دوم کاهش ارزش پول ملی که به منظور افزایش روند صادرات و کاهش تقاضای واردات صورت گرفت. اما نتیجه حقیقی این دو سیاست از یک سو، افزایش واردات و نیز انفجار تبلیغات اقتصادی برای فروش کالاهای وارداتی و تولیدات داخلی بود و از سوی دیگر، افزایش کمرشکن تورم که در کنار حذف یارانه ها و سایر اصلاحات و سیاست های اقتصادی به تشدید فقر و نابرابری در دوران سازندگی انجامید.
این سیاست تحولات نهاد دین در انقلاب اسلامی را دچار فرسایش کرد و اقتصاد استکباری از نوع سرمایه داری آن را، که در رژیم گذشته در ایران نهادینه شده بود، تداوم بخشید و گسترش داد. آفت بزرگ تعدیل اقتصادی که در نهایت به یکی از مهم ترین عوامل ناکامی آن تبدیل شد، افزایش مصرف در بخش عمومی و خصوصی بود.14 در این شرایط، عموم مردم به ویژه نسل جوان که بار مسائل اقتصادی چشم انداز روشنی از آینده به آن ها نمی نمود، در تضاد میان هنجارهای نهادمند با هنجارهای عالی انقلاب متحیّر شده، در جستوجوی امیدی تازه برآمدند.
قشر علمی و دانشگاهی نیز انتقادهایی به شرایط موجود داشتند که آن ها را آماده پذیرش طرحی تازه در سیاست ها و مدیریت کلان جامعه می نمود.
نخبگان سیاسی که در دوران اجرای سیاست تعدیل با آن مخالفت می کردند و به اتهامات مختلفی از صحنه سیاست رانده شده بودند شرایط را برای حضور مجدد آماده می دیدند. سرانجام، کسانی که در این دوران به سرمایه داران درشتی تبدیل شده بودند خواستار نفوذ بیشتر در سیاست بودند.
آنچه می توانست گروه های چهارگانه مزبور را گرد آورد، شعار یا برنامه «توسعه سیاسی و آزادی» بود که از سوی آقای خاتمی طرح گردید و مفید هم واقع شد; زیرا هم به جوانان متحیّر امید می داد، هم با نظریات علمی سازگار بود که توسعه سیاسی را ضرورتی برای توسعه اقتصادی می دانست، هم مجالی برای بازگشت نخبگان سیاسی گذشته فراهم می کرد و هم شرایط نفوذ سیاسی سرمایه داران جدید را مهیا می ساخت. اما آنچه در نهایت رخ داد این بود که در همگرایی این چهار گروه، ائتلافی میان نخبگان سیاسی و سرمایه داران صورت گرفت و جوانان و دانشگاهیان ابزاری برای رسیدن آن ها به قدرت و نفوذ شدند.
نظریه توسعه سیاسی که مفهوم کلیدی آن جامعه مدنی است برآمده از اندیشه های سیاسی لیبرالی بود و متمم یا ملازمی برای اقتصاد سرمایه داری.
جامعه مدنی با اینکه از ویژگی های مثبتی برخوردار است،15 اما چون ربط آن با نهاد دین به خوبی تبیین نشده بود و در رابطه با هنجارهای نهادمند دگرگونی نیافته در انقلاب توصیف می گردید، به ویژه اینکه به عنوان ضرورتی برای توسعه اقتصادی مدّنظر قرار می گرفت، بیش از هر چیز یک طرح لیبرالیستی برای تکمیل نظام سرمایه داری به شمار می آمد. چنان که بعضی خرداد 1376 را حرکت طبقه متوسط برای رسیدن به جامعه دموکراتیک دانسته اند.16 مفهوم جامعه مدنی از زمان ارسطو وارد ادبیات سیاسی شد و در طول تاریخ برداشت های گوناگونی را برتافت،17 ولی قرائت نوین آن برای مقابله با جوامع سوسیالیستی در اروپای شرقی شکل گرفت و سپس به اروپای غربی و آمریکا راه یافت. اما امروزه «به تصدیق خود روشن فکران اروپای شرقی، مفهوم جامعه مدنی دلیل و وسیله توجیه پذیری برای انحصارات اقتصادی و سیاسی جدید به دست عده دیگر و رأی تبرئه برای نظام سرمایه داری در این کشورها شده است.»18
مدیون نظم خودجوش بازار را در کنار نظم خودجوش سیاست و نظم خودجوش فرهنگ به عنوان وجوه اساسی جامعه مدنی طرح می کند.19 او برای توضیح این مفاهیم از استعاره سرمایه داری دموکراتیک و دموکراسی فکری استفاده می کند که در واقع با رویکردی پست مدرنیستی حقیقت را به صورت فرایندی که هیچ گاه به فرجام نمی رسد، معرفی می کند.20 در پس زمینه فرهنگی تعدیل اقتصادی و توسعه سیاسی، نظریه پلورالیسم فرهنگی و دینی شکل گرفت. سیاست تعدیل، اقتصاد و معیشت مردم را از دین دور ساخت و با تشدید نابرابری و فقر و انفجار تبلیغات و مصرف زدگی و تجمل گرایی روح دین و معنویت را از معیشت بیرون کرد. در ادامه این روند که بر اساس نظریات وارداتی انجام می شد توسعه سیاسی در عمل و عینیت دین را از سیاست جدا نمود و چنان که از مفهوم جامعه مدنی برمی آید با پلورالیسم سیاسی گامی بلند به سوی تکثرگرایی دینی برداشته شد. نتیجه این روند این شد که امروز مردم ما با اینکه متدین هستند و طبق آمار و تحقیقات بسیار اهل نماز، روزه، حج و زیارت، تولی و تبرّا می باشند، اما در عرصه فرهنگ عمومی شاخص های دیگری مشهود است. برای مثال، بی حجابی، استفاده از لباس هایی که ضابطه های اسلامی در آن ها رعایت نشده، تجمّل گرایی، رواج موسیقی و مواردی از این قبیل شایع شده است. این ها نشان می دهند که فرهنگ عمومی در مواردی از دین فاصله گرفته و با معیارهای نهادهای اقتصادی و سیاسی منطبق شده است. هرچند که مردم در درون طالب این امور نیستند، ولی تضاد هنجاری میان هنجارهای عالی انقلاب و هنجارهای نهادمند را رقم می زند.
اگر روند انطباق با هنجارها و ارزش های غربی در جامعه ادامه پیدا کند چه بسا پذیرش کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان21 که امروز از آن سرباز می زنیم، در سال های آینده عملا امکان پذیر گردد، نهاد خانواده نیز در اثر هماهنگی با نهادهای اقتصاد سرمایه داری و سیاست لیبرالیستی به صورت خانواده های زوج آزاد و تک والد درآید، و به پذیرش نقش اجتماعی مادری به منظور سلطه تربیتی ابرقدرت ها بر نسل های آینده و استثمار اقتصادی و اخلاقی زنان تن بدهیم!22

دامنه حیرت زایی تضاد هنجارها
این تضاد نه تنها جوانان و نوجوانان نسل سوم را متحیّر کرده است، بلکه نخبگان سیاسی نسل های معاصر انقلاب نیز از چنگ حیرت افکنی این تضاد نجسته و نرسته اند. یکی از نمایندگان مجلس ششم که سوابق سیاسی او به دوران انقلاب می رسد، می گوید: «پیش از انقلاب، همه چیز برای ما روشن بود و مشکل نداشتیم. بعضی مواقع که به آن دوران فکر می کنم می بینم در دوره پیش از انقلاب، واقعاً فکر می کردیم برای عالم و آدم و همه چیز جواب داریم، اسلام را کامل می شناسیم و هرچه از ما بپرسند، می گوییم. جوان 15، 17 یا 18 ساله بودیم، اما به جزم و یقین رسیده بودیم. متفکرانی مانند شریعتی و شهید مطهری بودند که در مورد اساسی ترین مسائل فکری سیاسی و اجتماعی صحبت می کردند و ما واقعاً احساس می کردیم همه چیز را می دانیم. الان پس از 20 سال احساس می کنیم واقعاً چیزی نمی دانیم. درباره همه چیز دچار تردیدیم...»23
این شک و آن یقین به یک مسئله برنمی گردد، بلکه مسئله تردیدآور و تفرقه انداز امروز چگونگی تحقق آرمان هایی است که همه درباره آن باورمند و هم اندیشند. دشواری حل این مسئله که از آغاز پیروزی انقلاب پدیدار شد، بخصوص از سال های آخر دفاع مقدس به بعد خود را نمایاند و به صورت انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت در فروردین 1367 ظاهر شد. سپس در بهمن 1374 در آستانه انتخابات پنجم گروه کارگزاران سازندگی نیز که می کوشید با جامعه روحانیت همراهی کند ولی نتوانست، از درون دولت هاشمی رفسنجانی برخاست و اعلام موجودیت کرد. همچنین حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی در دی ماه 1377 به نوعی از مجمع روحانیون انشعاب پیدا کرد.
همان گونه که ملاحظه گردید، تشکیل احزاب در ایران در چارچوب قدرت و نیروهای حکومت است، در حالی که روال معمول این است که احزاب پس از شکل گیری و کادرسازی، برای کسب قدرت وارد رقابت می شوند. این نمونه ها نشان می دهند که تضاد هنجاری و کندی دگرگونی هنجارهای نهادمند در ایران پس از انقلاب باعث می شود که وقتی یک حزب به قدرت می رسد میان نیروهای آن اختلاف پدید آید و هر دسته نظر خاصی پیدا کرده و برای اجرای آن از حزب مادر منشعب گردد. در حقیقت، احزاب پیش از رسیدن به قدرت دقیقاً نمی دانند که چه باید بکنند، ولی پس از آن به نوعی طرح و برنامه می رسند که معمولا به خاطر اضطرار، از علوم رایج و غیربومی اقتباس شده است و برای اجرای آن و یافتن قدرت کافی به انشعاب و استقلال از حزب مادر رو می آورند.
البته دامنه تفرقه افکنی این تضاد در این حد باقی نمی ماند و شدت بیشتر می یابد; زیرا حکومت ما دینی است و کسانی که طرح یا برنامه ای ارائه می کنند و آن را ناجی جامعه می پندارند حتی اگر کاملا هم تقلیدی و وارداتی باشد، کسانی را که رأی مخالف دارند، دشمن صلاح دین و اصلاح جامعه دانسته و تا مرز تکفیر یکدیگر پیش می روند و در این وادی گاه چنان به افراط می گرایند که تقوای سیاسی را از دست داده و چهره اخلاقی و اسلامی سیاست را مخدوش می کنند و نمایی از سیاست ماکیاولی و جنگ گرگ های هابز به نمایش درمی آورد.
در این میان، آنچه به طور آزاردهنده ای عجیب به نظر می رسد این است که مجریان این نظریات وارداتی «آن ها را از دین، و عمل به آن ها را وظیفه خطیر خود می دانند. رئیس جمهور هاشمی اقتصاد اسلامی را مختلط از کمونیستی و سرمایه داری می داند و در عمل اجرای سیاست تعدیل را همان اقتصاد اسلامی می پندارد.»24 و نقد و ردّ این سیاست و عملکردهای بر اساس آن را بارها به عنوان تضعیف اسلام مطرح می نماید.
رئیس جمهور خاتمی نیز توسعه سیاسی را نظر اسلام دانسته و می گوید: «من بالاخره وظیفه شرعی خودم را انجام می دهم; زیرا توسعه سیاسی را به عنوان اصلی که باید پیاده شود، پذیرفته ام.»25
اگر این بزرگان می فرمودند ما نظر اسلام را به دست نیاورده ایم و ناگزیر به بهترین نظریات موجود عمل می کنیم تکلیف روشن بود; زیرا می دانستیم که اولا باید بکوشیم و با تقویت پژوهشگاه ها و مراکز علمی نظریات اسلامی و الگوهای مشروع تولید کنیم. ثانیاً آنچه اجرا می شود نظر اسلام نیست و آفات پیامدهای نامطلوب آن مربوط به دین خاتم نمی باشد، اما ساده انگاری در علم و سهل انگاری در فهم دین ناگوارترین اثرش ایجاد شواهد عینی برای پلورالیسم دینی بود.

تأثیر و تأثّر نهاد دین در رابطه با نهادهای دیگر
«هر نهاد بر محور یک رشته هنجارها، ارزش ها و الگوهای رفتاری مورد انتظار به شدت ساختمند سازمان یافته»26 ولی با این حال، نهادهای یک جامعه و هنجارهای نهادمند با هم ارتباط محکمی دارند، به گونه ای که دگرگونی در هر نهاد تأثیراتی را بر سایر نهادها در پی دارد. ولی از آن رو که «نهادها به نسبت پایدارند، چندان که الگوهای رفتاری جاافتاده در نهادها به صورت بخشی از سنّت فرهنگی یک جامعه درمی آیند»27 اگر تحول در یک نهاد نتواند دگرگونی های مناسبی را در سایر نهادها ایجاد کند، تحول پیش آمده در آن نهاد فرسوده شده و به وضعیت پیشین باز می گردد.
در حیات طبیعی سنتی ایران دین از طریق تحریف و به خاطر ضعف نهاد تعلیم و تربیت به صورت توجیه گر و منبع مشروعیت سلسله های سلاطین درآمده بود و در حقیقت، نهاد دین تحت تأثیر نهاد حکومت قرار داشت و نهاد تعلیم و تربیت که باید در پرتو دین رشد می کرد بسیار محدود و عاجز بود.
در دوران حیات طبیعی مدرن نهاد دین عقیم شد، به گونه ای که چند مرجع تقلید آشکارا به شهادت رسیده و یا ترور شدند28 و در عوض، نهاد تعلیم و تربیت متناسب با تحولات نهاد حکومت که از وابستگی ایلی به وابستگی غربی میل کرده بود دگرگونی یافت و دانش و پرورش در راستای تحکیم وابستگی سیاسی بر شالوده وابستگی فکری و فرهنگی بنیاد نهاد.
حرکت انقلاب اسلامی با ایجاد تحول در نهاد دین عزم آن داشت تا نهاد حکومت و اقتصاد و تعلیم و تربیت را بر شالوده دینی و معنوی دگرگون ساخته و بر اساس معیارهای حیات طیبه برنهد. حضرت امام(قدس سره)فضای سنتی حاکم بر متدیّنان و فهم سنتی از دین، به ویژه در قلمرو اجتماعیات را دگرگون نمود و به این وسیله هنجارهای عالی انقلاب را رقم زد. ایشان می فرمودند: «حوزه های علمیه هم یک بعدی بود. هی زحمت می کشیدند، تحصیل می کردند و چه، اما وضعش همین بود که تحصیل علوم اسلامی آن هم در فقه بیشتر ابوابش تقریباً منسی بود. چند بابش بود که همه فکرها متمرکز شده بود در همان چند بابی که آن وقت متعارف بود.»29 پرورش یافتگان مکتب امام خمینی کارکردهای نهاد دین را تغییر دادند و آن را از وضعیت استضعافی در حیات طبیعی به وضعیت جهادی برای گذر به حیات طیبه درآوردند. این دگرگونی که انقلاب اسلامی را به بار نشاند لوازمی داشت که به آن ها عمل نشد و در نتیجه، وضعیت جدید این نهاد به بی کارکردی میل کرد. لوازم عمل نشده در حقیقت ایجاد دگرگونی در سایر نهادها و ایجاد هنجارهای نهادمند هماهنگ با هنجارهای عالی بود. کندی دگرگونی هنجارهای نهادمند سبب فرسایش نهاد دین در وضعیت جدید گردید; زیرا دین در کنار نهادهای اقتصاد، حکومت و آموزش قرار گرفت و این نهادها کاملا به صورت استضعافی و استکباری صورت بندی شده بودند. کسی که بر اساس هنجارهای عالی انقلاب عمل نماید، به نوعی مبادله اجتماعی بیهوده دچار شده و احساس بی ارزشی می کند; زیرا هنجارهای نهادمند با ارزش ها و نهادهایغربی از سوی حکومت ترویج می شود و تحولات نهاد دین بی کارکرد شده است. «برای آنکه جامعه ای کارکرد مؤثری داشته باشد، نهادهای بنیادین آن باید به گونه کارآمد و سازنده با هم ارتباط داشته باشند.»30 اگر هماهنگی میان نهادها وجود نداشته باشد در نظم اجتماعی گسست پدید می آید و موجب تضاد هنجاری می گردد. البته دین به علت ارزش محوری مستقیماً در انسجام اجتماعی اثر دارد ولی از جهت عمومی در کلیت نظام اجتماعی چنین انسجامی وجود ندارد و به همین علت مردم احساس می کنند هیچ چیز در جای خودش نیست.

انتخاب احمدی نژاد; ژرفای دین باوری مردم
با اینکه در جامعه ما سیاست های رنگارنگ و رویه های اقتصادی گوناگون به نام اسلامی اجرا می شدند، اما مردم آگاه و دین باور با دیدن آثار نامطلوب این برنامه ها متوجه می گردیدند که به نسبت همین آثار مطلوب برنامه های اجرا شده از اسلام فاصله داشته و تحت تأثیر اندیشه ها و ارزش ها و آرمان های تمدّن غرب پدید آمده است. از این رو، در تیرماه سال 1384 کاندیدایی را برگزیدند که «آرمان دولت اسلامی» را در صدر برنامه ها و شعارهای خود نشانده بود.
رئیس جمهور احمدی نژاد با حداقل هزینه های تبلیغات و بدون وابستگی به جناح های سیاسی فقط برای تشخیص نیاز اساسی مردم به تحکیم و تداوم تحولات انقلابی نهاد دین، مقبولیت پیدا کرد و مأمور شد تا عدالت و معنویت را گسترش دهد و هرچه بیشتر در جامعه تحقق بخشد. اما هنوز دانش کافی برای چگونگی تحقق حیات طیبه و آرمان های انقلاب اسلامی تولید نشده است. هرچند که اکنون در وضعیت بهتری نسبت به هشت سال یا شانزده سال پیش هستیم و نظریات و اندیشه های اسلامی برای مدیریت تحول در نهادهای اقتصاد و حکومت داریم، ولی بدون تردید این ها کافی نیستند و هنوز نمی توانیم خود را از به کارگیری علوم غربی و نظریات رایج جدا کنیم.
بنابراین، آقای احمدی نژاد باید توجه کند که در کجا نظریات مبتنی بر ارزش های غایی غرب استفاده می شود و در چه مواردی هنجارهای غیراسلامی رواج دارد و مبادا آن ها را اسلامی به شمار آورده و قدم به کوره راه طی شده ای گذارد که نتیجه آن بی اعتمادی مردم است. هرچند که مردم همانند موارد گذشته تمام فرصت ممکن را به ایشان بدهند و برای بار دوم هم جناب احمدی نژاد رئیس جمهور شود، اما پس از آن دیگر مجالی برای بازگشت به عرصه خدمت نخواهد بود.
چنانچه آقای رئیس جمهور اصل اول تمام برنامه های خود را حمایت از جنبش تولید دانش بر اساس ارزش های غایی اسلام قرار دهد می تواند گام های محکمی در تحقق شعارهایش بردارد.

شرط تداوم انقلاب
بی تردید مشکل بزرگ کندی دگرگونی نهادهای جامعه ما که پیش روی انقلاب قرار گرفته، به معنای شکست، افول و یا توقف انقلاب اسلامی نیست، بلکه فقط یک مانع بزرگ است که باید از آن گذشت.
آنچه با وجود این مانع به خطر افتاده کاهش معنویت دینی است. معنویت صورت های گوناگونی دارد و حتی پرداختن به رقص و موسیقی نیز در نظر بعضی معنویت است! اما معنویت دینی برقراری رابطه آگاهانه و فعالانه با خود و خداوند است. از نظرگاه دینی کسی که در خودشناسی و خودسازی می کوشد تا هرچه بیشتر به عبودیت پروردگار یکتا روی آورد، سلطه هیچ مستکبری را برنتافته و بر آستانه هیچ قدرتی غیرحق سر فرو نمی آورد.31
بنابراین، معنویت شکوفایی فطرت و اوج خودآگاهی انسان تا معراج خداآگاهی است که در افکار و رفتار انسان جلوه می کند و ما به این هر دو نیازمندیم; رفتار معنوی که هنجارهای دینی را در جامعه نهادمند می سازد و افکار معنوی که دانش لازم برای نهادمندی هنجارهای عالی انقلاب را به دست می دهد.

معنویت
تربیت معنوی عبارت است از شکوفاسازی فطرت توحیدی و سیر دادن مردم به ویژه نوجوانان و جوانان از خودشناسی به خداشناسی. وقتی که انسان خود را در ربط با منبع قدس و طهارت و نور و عزت بشناسد، می تواند در حیات طیبه زندگی کند32 و رنج و ستم حیات طبیعی را برنمی تابد و در برابر آن قیام نموده و راه مجاهدت در پیش می گیرد و هیچ گاه توقف نمی کند، مگر اینکه اساس استکبار درهم پیچیده شود.
ما برای تداوم انقلاب ناگزیر به تربیت معنوی نسل سوم می باشیم و این ضرورت تحولات اساسی در ساختار و محتوای نهاد تعلیم و تربیت در جامعه را می طلبد. نظام آموزشی و پرورشی امروز ما فرزندانمان را برای حیات طیبه آماده نمی کند، بلکه به عکس تربیتی را ارائه می دهد و ارزش ها و هنجارهایی را برای آن ها درونی می کند که آماده ورود به حیات طبیعی شوند و برای رفاه و مقام و مدرک و سایر اعتبارات و اوهام دنیایی تلاش کنند.
در نظام آموزش و پرورش باید فطرت کودکان و نوجوانان چنان شکوفا شود و عزم و اشتیاق به آرمان حیات طیبه در جانشان نفوذ کند که با تمام قوا راه مجاهدت را پیش گیرند و برای تهذیب نفس و عبودیت پروردگار تلاش و تکاپو کنند و آماده شوند تا عرصه جامعه را نیز همانند عرصه جان از سیاهی و تباهی پاک سازند.

ضرورت برنامه ریزی برای تولید دانش
چنانچه معنویت دینی در جامعه گسترش یابد دو اثر در پی خواهد داشت: نخست نیاز به دانشی که این معنویت را از حوزه شخصی به حوزه عمومی و برنامه های دولت و اجتماع منقل کند و نهادهای جامعه را متحول سازد; دوم دانشی که این نیاز را برطرف نماید.
امروز در دانشگاه نظریات برآمده از حیات طبیعی مدرن و پست مدرن غربی رواج دارد و اساساً غیر از آن چیزی یافت نمی شود. کارکرد این علوم هم توجیه نظام استکباری غرب است.
حال چه کسانی این علوم را فرا می گیرند؟ جوانانی که حقیقت انقلاب را درک نکرده اند و در طول بیش از ده سال برای زندگی در حیات طبیعی آموزش دیده اند. بی تردید گذراندن چند واحد در تاریخ اسلام و معارف و قرآن نمی تواند استعدادهای فطری را شکوفا سازد.
در پایان، نتیجه محصولات نهاد تعلیم و تربیت که در دو نظام آموزش و پرورش عالی ساخت یافته، جوانان متحیّری است که به گونه منفعلانه ای در تضاد هنجاری مانده اند. بدون تحول در نظام آموزش و پرورش هیچ تغییری در نظام آموزش عالی به ثمر نخواهد نشست. ما امروز به نیروی روشن فکری متدینی33 نیاز داریم که بتواند بر اساس اندیشه های دینی و مبانی معنوی دانش جدید را فراگرفته و دانشی پاک برای تحقق حیات طیبه تولید کند و این امر زمانی عملی خواهد شد که دولتمردان از آغاز به تربیت معنوی جوانان همت گمارند و آن ها نسبت به ارزش های غایی انقلاب و آرمان حیات طیبه کاملا درونی شده باشند. اگر نهاد تعلیم و تربیت هوشمندانه بر اساس دگرگونی های انقلابی در نهاد دین تغییر داده شود، خروجی نظام آموزش کشور نیروی روشن فکری متدینی خواهد بود که می تواند نهاد سیاست و اقتصاد را نیز به طور مناسب دگرگون ساخته و به تضاد هنجاری موجود خاتمه دهد و نویدبخش حیات طیبه باشد.
به منظور تحقق این هدف لازم است که دولت از استادان و محققان متعهد استمداد طلبد و امکانات لازم را در اختیارشان گذارد تا بتوانند با تولید نظریات مفید نرم افزار لازم برای تحول نهادهای اساسی جامعه را ایجاد کنند و در این فضای فکری جنبش دانشجویی را به منظور نهادینه کردن ارزش های غایی انقلاب اسلامی در جامعه رهبری کنند و به این ترتیب خروجی مناسب از نظام آموزشی برآید. همین گروه نخبگان متعهد از محققان و استادان می توانند ساختار آموزش و پرورش را نیز تغییر داده و هرچه اسلامی تر بازسازی کنند. در این میان آنچه مهم تر از هر چیز به نظر می رسد اهمیت دولت در عمل به نظریات تولید شده است. معمولا در دولت های گذشته چنین بود که مدیران عالی رتبه خود را صاحب نظریه دانسته و اندیشه های نخبگان منفصل از قدرت را «ناکارا»، «بیرون از گود» و «ایده آلیستی» می انگاشتند. در حالی که ضرورت تولید دانش اعتماد به نخبگان منفصل از قدرت را که با فراغت به پژوهش همت گماشته اند، می طلبد. افزون بر اینکه رابطه با مسئولیت و اطلاع از اوضاع جاری در بخش های مختلف به منظور هرچه واقع بینانه تر بودن مراحل پژوهش از مسئله یابی تا فرضیه سازی و نوع استدلال ها و ارائه الگوهای عملی بسیار مهم و لازم است. بی تردید از این طریق می توان الگویی هرچند کوچک از حکومت و جامعه اسلامی را ساخته و به جهانیان پیشنهاد نمود و آرمان بزرگ صدور انقلاب را به منظور آماده سازی جهان برای حکومت عدل اسلامی تحقق بخشید.

گسیختگی از نظام جهانی
ممکن است این گمان پیش آید که اگر ما موفق شویم نظام اجتماعی را به طور کلی بر اساس دگرگونی های انقلابی در نهاد دین، متحول سازیم بسیاری از مناسبات ما با کشورهای جهان بر هم خورده و به انزوای سیاسی و اقتصادی دچار می شویم و بقای جامعه و حکومت اسلامی در این شرایط محال یا بسیار دشوار خواهد بود.
پاسخ اینکه اگر انقلاب مشروطه به چنین توفیقی دست می یافت این مسئله به راستی مشکل آفرین می شد، ولی امروزه در آغاز هزاره سوم پایه های تمدن غرب در اقتصاد و سیاست به شدت سست شده و عصر امام خمینی(قدس سره) با دگرگونی بسیاری از شاخص های کامیابی تمدن غرب همراه است.34امروزه متفکّران بزرگ جهان تشنه طرحی تازه و در جستوجوی الگویی دیگر برای زندگی هستند. اگر ایران با اتّکال به خداوند برای تحقق آرمان های خود بکوشد تنها نخواهد ماند و با گسستن چندی از اعضای پیکره فرسوده و فرتوت نظام جهانی حیات طبیعی معاصر دیگر این وهم عالم گیر نیز برجا نخواهد بود. و صد البته این مجاهدت دشوار، سهل نیست، اما فرجام آن بسیار نیک و خوشایند است; زیرا در نهایت به آنجا خواهد رسید که جهان پر از عدل و داد می شود چنان که از ظلم و جور پر شده است.

پی نوشت :

1ـ نک: نظرسنجی های سازمان ملّی جوانان از سال های 80 به بعد.
2ـ نگارنده، از عرفان تا سیاست در آیین و اندیشه امام خمینی، مجموعه مقالات کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی، مجلد دهم، 1382، ص 379ـ408.
3ـ نحل: 79.
4ـ نگارنده، «تحقق اهداف انقلاب و رسالت نسل سوم»، مجله رواق اندیشه، ش 28، فروردین 1383، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ص 106.
5ـ حمید پارسانیا، حدیث پیمانه، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چ دوم، 1376، ص 40.
6ـ رامین جهانبگلو، ما و مدیریت، ص 300.
7ـ نگارنده، «تحلیل شاخص های استکبار آمریکایی»، مجله رواق اندیشه، ش 35، آبان 1383، ص 60.
8ـ بروس کوئن، درآمدی بر جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، چ سیزدهم، توتیا، 1381، ص 74.
9ـ همان، ص 74.
10ـ همان، ص 111.
11ـ دیوید و ادوارد، تعدیل اقتصادی بحران بدهی و فقر در کشورهای در حال توسعه، ترجمه غلامرضا آزاد و محمود محمدیان، مؤسسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی، 1375، همچنین
Research dep, of IMF, THE Theoretical aspect of the Desigh of the Fund Supported adjustment program, IMF PU6, 1987, p.4.
12ـ لسترتارو، رویارویی بزرگ، ترجمه عزیز کیاوند، تهران، دیدار، 1373، ص 29.
13ـ بعضی از محققان نشان داده اند که اجرای سیاست تعدیل و افزایش فقر و نابرابری در ایران چه ناهنجاری های اجتماعی را در پی داشته است. (ر.ک: فاطمه بابایی، تعدیل ساختار فقر و ناهنجاری های اجتماعی، نشر کویر، 1380، ص 186.)
14ـ محمد کرمانزاده، اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات وزارت امورخارجه، 1380، ص 95.
15ـ ر.ک: نگارنده، تحقق جامعه مدنی، تهران، انتشارات جوانان موفق، 1378.
16ـ حسین بشیریه، دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران، نشر نگاه معاصر، 1381، ص 130 و 177.
17ـ همو، جامعه شناسی سیاسی، تهران، نی، 1374، چ اول، ص 330.
18ـ حمید مولانا، جامعه مدنی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1382، ص 70 و 71.
19ـ جی. پی. مدیون، اقتصاد سیاسی جامعه مدنی، ترجمه قدرت احمدیان، تهران، نشر سفیر، 1378، ص 118.
20ـ همان، ص 107.
21. Convantion on the elimenation of all froms of scrimination a gainst women.
22ـ فریبا علاسوند، «فمینیسم، خاستگاه کنوانسیون»، فصلنامه کتاب نقد، ش 29، زمستان 82، ص 21.
23ـ محسن آرمین، اسلام، اجتماع، سیاست، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1380، ص 258 و 259.
24ـ مسعود سفیری، حقیقت ها و مصلحت ها، گفتوگو با هاشمی رفسنجانی، تهران، نی، 1378، ص 137.
25ـ سید محمّد خاتمی، توسعه سیاسی اقتصادی و امنیت، تهران، طرح نو، 1379، ص 130.
26ـ بروس کوئن، درآمدی بر جامعه شناسی، ص 111.
27ـ همان، ص 110.
28ـ از جمله آیة اللّه شیخ فضل اللّه نوری و آیة اللّه سیدحسن مدرّس.
29ـ امام خمینی، صحیفه نور، چ هفدهم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1378، ص 37 و 38.
30ـ بروس کوئن، پیشین، ص 115.
31ـ ر.ک: نگارنده، «پیوند معنویت با سیاست در مرام امام خمینی»، مجله رواق اندیشه، خرداد 84.
32ـ همو، آیین عاشقی، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار علّامه طباطبائی، 1383، ص 46.
33ـ همو، «نیروی سوم روشن فکری»، ماهنامه معرفت، ش 80، مرداد 1383، ص 111.
34ـ میر احمدرضا حاجتی، عصر امام خمینی، قم، بوستان کتاب، 1381، ص 181ـ 195.
منبع: فصلنامه معرفت


نظر

ویژگی های نسل سوم
وضعیت کلی جوانان کشور نشان می دهد که 70 درصد جمعیت جامعه ،زیر 30 سال و 35 درصد آنها در گروه سنی جوانان قرار دارند; اگر سن جوان را بین 15 تا 28 سال تعریف کنیم ، 25 میلیون جوان داریم که به عنوان یک سرمایه بسیار عظیم ، بخش مهمی از جامعه کنونی را شکل داده ، 20 سال آینده کشور نیز در اختیار همین جوانان نسل سوم انقلاب است . از این رو، شناخت صحیح این نسل و ویژگی های آنان ، از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار بوده و ضرورت توجه به آن را در بخش های سیاستگذاری و اجرایی کشور خاطر نشان می سازد.
دریک دسته بندی ، ویژگی های نسل سوم عبارت است از:
1. به لحاظ شخصیتی ، هویتی شکل یافته تر و مستقل تر دارند.
2. در توجه به مظاهر دینی ، گزینش گرند و مظاهر اساسی را ترجیح می دهند و بیش از آنکه به مظاهر دینی تکیه کنند به جوهر و گوهر دین تکیه دارند.
3. بیشتر ترجیح می دهند، آن گونه که هستند، دیده شوند و کمتر به پنهان کاری در رفتارها تمایل دارند.
4. با خوش بینی ، به تعامل با جهان و فرهنگ های مختلف می اندیشند.
5. بیشتر واقع گراست و طرح و برنامه های فردی و اجتماعی را بیشتر ازنسل گذشته ، با ملاک قابلیت در دسترس ، عملی بودن ، راهگشا بودن می سنجد.
6. بر خلاف دسته ای ازبرداشت های جامعه شناسی سیاسی ، این نسل براساس تجارب تاریخی ، به جدایی دین از سیاست تمایل نشان نخواهد داد، بلکه به تعدیل ارتباط آن دو تمایل دارد.9
7. از سیاست زدگی گریزان است ; بی آنکه به احزاب و افراد سیاسی وابستگی جناحی داشته باشد، خود جوش در جهت تداوم انقلاب اسلامی گام بر می دارد و بی درگیری در مجادلات سیاسی ، به رشد وتوسعه خدمتگذاری مردم همت می گمارد.
8. تمایل زیبایی شناختی و هنری این نسل ، در مقایسه با نسل گذشته بیشتر است .
9. صمیمی تر و راحت با دیگران مراوده و معاشرت می کند.
10. ویژگی های این نسل ، پویایی و روحیه انتقادگری است که درمقابل انحرافات احتمالی و کجروی ها به سرعت از خود واکنش نشان می دهد و بدون توسل به خشونت ، خطاها را اصلاح می کند.
11. مدار حرکت این نسل بر شناخت ، تجزیه و تحلیل حوادث سیاسی جهان ، موضع گیری صحیح و مقابله سریع با تهدیدات بیگانگان استواراست . شرایط جهانی ، انفجار اطلاعاتی و گردش سریع اطلاعات ، پویایی و قدرت تحلیل بالایی به این نسل بخشیده است .
12. میزان تبعیت و تأثیر پذیری نسل سوم از دیگران بسیار بالاست ;در نتیجه نسل سوم به الگوی مناسب نیاز دارد.
13. این نسل به فرهنگ و سنت های ایرانی علاقه مند است . همچنین به دین و اخلاق پای بند است و ابعاد فرهنگی ، هنری و زیباشناسی فرهنگ ایرانی برای آنها بسیار جذابیت دارد.

نسل سوم و انقلاب اسلامی
بررسی واقعیات موجود پیرامون نسل های انقلاب اسلامی ، روشن گراین نکته مهم است است که بخشی از تفاوت های موجود بین نسل ها،کاملا طبیعی است . آرمان ها، نیازها و احساسات نسل جوان هرجامعه ای ، با نسل پیش متفاوت است ; به این معنی که معمولا نسل های جدید، بخش هایی از دیدگاه های نسل های قبلی را تعدیل می کنند یاتغییر می دهند و برخی مواقع این تغییر و تعدیل ها، بسیار جدی است .این تفاوت اگر به درستی شناخته شود و با شیوه های صحیح با آن برخورد گردد، نه تنها عارضه ای به دنبال نخواهد داشت که موجب پختگی و ارتقای نسل های آینده خواهد شد.
بخش دیگری از این فاصله ، نه تنها طبیعی که مطلوب است و نشانه تحول خواهی ، نوگرایی و سرزندگی نسل جوان است . چنان که از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرزندان خود را نه برای امروز،بلکه برای بیست سال آینده تربیت کنید; یعنی در واقع بیست سال بعد،مانند امروز نخواهد بود و فضای معنایی بیست سال بعد نیز با فضای معنایی امروز تفاوت خواهد داشت . بنابراین ، دگرگونی در نسل های بعدی تا اندازه زیادی طبیعی خواهد بود; اما اگر شکاف نسل ها را به معنی انقطاع و انقلاب نسل ها بدانیم ، یعنی اینکه پدیده نسل ها، ممکن است از مسیر سیلان عادی خود خارج شود و در شرایط خاص ، دچاردگردیسی ناگهانی شود و این دگردیسی به گونه ای باشد که بتوان از کلمه انقلاب در نسل ها استفاده کرد که در آن تمام مفاهیم ، گزاره ها، سلیقه هاو غیره به طور ناگهانی تغییر می یابند، در آن صورت به قطع می توانیم ادعا کنیم که این امر، یک واقعیت نیست ، بلکه یک توهم بیش نخواهدبود، چرا که انقلاب در نسل ها زمانی است که هنجارها و ارزش های قدیمی از بین بروند و ارزش های جدید هم وجود نداشته باشد. آنگاه جامعه دچار انقلاب می شود. این امر در جمهوری اسلامی قابل تصورنیست و نخواهد بود. مقام معظم رهبری در تبیین رابطه نسل سوم باانقلاب اسلامی می فرمایند:
(یکی از حرف هایی که امروز، محور جنگ روانی دشمن است ـ که لازم است آن را بگویم ـ این است که می گویند نسل سوم انقلاب ، از ایده های انقلاب جدا شده است € بعد به دنبالش یک فلسفه هم می گذارند; مثل همه فلسفه های قلابی و دروغین و جعلی که فقط برای توجیه یک حرف دروغ و غلط درست می کنند، تا کسی جرأت نکند بگوید، این حرف غلطاست . می گویند این حرف متکی به یک فلسفه است € آن فلسفه چیست ؟آن فلسفه این است که همواره در همه انقلاب ها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده اند€حرف دروغ ، حرف غلط ،حرف چرند€ کدام انقلاب ها رامی گویید؟ در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده ; اما نه نسل سوم ، نه نسل دوم ، بلکه همان نسل اول از انقلاب برگشتند€ بعد از چهار، پنج سال ، یک حرکت علیه انقلابیون اول به وجود آوردند و سه ، چهار سال قدرت را قبضه کردند; باز بعد از چهار، پنج سال علیه آنها فعالیت شد. به سال 1802 که رسید، آن چنان ماهیت این انقلاب دگرگون شده بود که کسی مثل ناپلئون ، توانست بیاید و تاج پادشاهی را روی سرش بگذارد€... بعد هم تا نزدیک به هشتاد، نود سال رژیم های سلطنتی ـالبته سلطنت های گوناگون و سلسله های مختلف ـ در فرانسه پا بر جا بودکه دائما در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند€ آن انقلاب به نسل سوم که هیچ ، به نسل دوم هم نرسید; چون پایه های انقلاب پایه های سستی بود. امروز بعد از گذشت دو قرن ، بعضی ها در جمهوری اسلامی ، خجالت نمی کشند می آیند، ایده هایی که در زمان خودش یک انقلاب را نتوانسته بود، به سامان برساند، با تیتر درشت به انقلابیون ایران تقدیم می کنند;انقلابیونی که توانسته اند، عظیم ترین انقلاب را با پایه های مستحکم به وجود بیاورند و سال های متمادی آن را در مقابل طوفان ها حفظ کنند.
انقلاب اکتبر شوروی هم به نسل سوم نرسید; هنوز شش ،هفت سال ازپیروزی انقلاب نگذشته بود که استالینیسم سر کار آمد;... حکومت به اصطلاح کارگری که برای طبقات ضعیف تشکیل شده بود، به حکومت استبداد مطلق فردی تبدیل شد... بنابراین مسئله نسل دوم و سوم و این حرف ها نبود; همان اوایل کار، همه چیز از دست رفته بود. این کدام فلسفه است ، با کدام انقلاب تطبیق شده و در کجا تجربه شده که نسل های سوم انقلاب ، از انقلاب بر می گردند؟ نخیر، این بسته به این است که ایده آن انقلاب چه باشد. اگر ایده های یک انقلاب بتواند، نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحت خود قانع کند، آن انقلاب عمر ابدی خواهد داشت . ایده های انقلاب اسلامی ، ایده هایی هستند که عمر ابد دارند. عدالتخواهی ، هیچ وقت کهنه نمی شود; آزادی خواهی واستقلال خواهی ، هیچوقت کهنه نمی شود; مبارزه با دخالت بیگانگان ،هیچ وقت کهنه نمی شود; اینها چیزهایی است که همیشه برای نسل هاجاذبه دارد... مطمئن باشند، همان شور و هیجان و ایمان و عواطفی که در نسل جوان آن روز وجود داشت و توانست آن کار را بکند، در این نسل جوان هم موجود است )10.

خواسته های نسل سوم
اگر نسل سوم درک شده ، مشکلات و نیازهایشان شناخته شود و بسترمناسبی برای رفع خواسته هایشان فراهم گردد، مجال خود شکوفایی خواهند یافت . کاوشی گذرا در متون روان شناسی ، بیانگر این واقعیت است که نسل جوان و نوجوان ،دارای نیازهای خاصی هستند که از این قرار است : نیاز به دوستی و مهربانی ، امنیت وآسایش ، احساس تعلق ،مقبولیت و احترام ، استقلال ، قدردانی ، داشتن هدف مشخص در زندگی ،احساس هویت و شناخت خود، احساس رشد، کمال و خود شکوفایی ،معنویت و مذهب 11.
از دیدگاه (آبراهام مزلو) ،نیازهای انسانی اهمیت نهادی داشته ودارای سلسله مراتب هستند.( سلسله مراتب نیازها) ی مزلو، شامل نیازهای : فیزیولوژیکی (طبیعی )، ایمنی ، تعلق و عشق ، حرمت (عزت نفس و احترام ) و خود شکوفایی هستند و برای رسیدن به این (خودشکوفایی )، نخست باید با فراهم بودن شرایط اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی مناسب ، جوان از درگیری با نیازهای رده های پایین تر رها شود،تا بتواند به نیازهای عالی فکر کند.12اگر به صورت دقیق تر، بخواهیم نیازها و خواسته های نسل سوم راشناسایی کنیم ، می توانیم این نیازها را در سه بعد فرهنگی ، اقتصادی اجتماعی و سیاسی دسته بندی کنیم .

نیازهای فرهنگی
نسل سوم ، همه نیازهای نسل های قبلی ، از نیازهای پایه ای سطح اول تا نیازهای عالی انسانی را داراست ; ولی اگر این نیازها را اولویت بندی کنیم ، مهم ترین آنها این است که یک جوان ، نیاز دارد تا به رسمیت شناخته شود و او را باور کنیم . نیاز دارد که شنیده شود و در عصر کنونی که عصر تکنولوژی و سرعت است ، به مسائل فکری ، عاطفی روانی وشخصیتی وی توجه بیشتری شود.جوان به اقتضای خصلت غریزی وطبع جوانی ، در طلب آگاهی ، نشاط و آزادی و زیبایی است .در قرآن کریم ، متجاوز از ششصد بار به علم و آگاهی توصیه شده است ;اما در بیان راه و هدف از تحصیل علم هیچ محدودیتی جز خیر و صلاح انسان ها در این جهان و سعادت ابدی در آن جهان وجود ندارد; از این روآگاهی و شناخت صحیح پیرامون تمامی موضوعات ، از مسائل دینی گرفته تا مسائل مربوط به جامعه ، حق و نیاز نسل سوم است و (باید بااطلاع رسانی به جا، درست ، صادقانه و مهربانانه ، نسل سوم انقلاب را ازحوادث پیش از انقلاب و جریانات پس از آن آگاه کرد.13.
منظور از آزادی ، رهایی از قید و بندهای اخلاقی نیست ; آزادی ، برترین ساز و کار فعال کردن همه توانایی ها و ظرفیت های انسانی است . به گفته امام موسی صدر، (آزادی حقیقی ، دقیقا رهایی از عوامل فشار خارجی وعوامل فشار داخلی است و به تعبیر امام علی (ع ): (من ترک الشهوات ،کان حرا); یعنی آزاده کسی است که شهوات را ترک کند... آزادی والاترین شیوه برای شکوفا کردن قابلیت ها، ظرفیت ها و استعدادهای جامعه است ...).14شادی ، نشاط و تفریحات سالم هم ، موجب فعالیت بیشتر و بهتر انسان می شود; چون در حالت انبساط و شادی و نشاط کار انسان بهتر پیش می رود; چه کار بدنی ، چه کار روحی و چه کار فکری . اگر فرح و انبساطی باشد که طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل می شود، موجب این می شود که انسان به فعالیت بیشتری بپردازد; بدیهی است که منظور ازنشاط، عیش و طرب های تهوع آور نیست .
آفرینندگی که از صفات ذات باری است و در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است ، در هنر به معنای عام آن تجلی می یابد. هر تولید هنری که تجلی روح آفریدگاری انسان است ، نمی تواند از زیبایی بی بهره باشد.خلق یک تابلوی زیبا، ایجاد یک کالای نفیس و دلاویز، تصنیف یک سمفونی با شکوه یا یک سروده دل انگیز و نیز بنیاد یک بنای مسحورکننده و یک اثرهوش ربا و نظایر آن ، تماما جلوه هایی از روح زیبایی خلاقیت انسان است .15

نیازهای اقتصادی و اجتماعی
نسل سوم ، به برقراری عدالت ، استقلال و آبادانی کشور می اندیشد وبراساس تحقیقات ، ازدواج ، اشتغال ، تامین مسکن ، ادامه تحصیل ،رسیدن به مدارج بالای علمی ، و سایر خواسته های اولیه برای تشکیل یک زندگی معقول و آبرومند، از ابتدایی ترین خواسته های این نسل است .16

نیازهای سیاسی
نسل سوم ، نسلی سیاسی و خواستار مشارکت و ایفای نقش بیشتر درجامعه است ; نسل امروز، به برکت استقلال و آزادی پدید آمده از انقلاب اسلامی ، نه تنها در فضای مدارس و دانشگاه ها حضوری فعال و موثردارد، بلکه در عرصه های سیاسی و اجتماعی جامعه ، انتخابات متعددخبرگان رهبری ، ریاست جمهوری ، نمایندگان مجلس ، شوراها و...حضوری تعیین کننده دارند. این نسل که در دوران پر شور و تحرک پس از پیروزی انقلاب رشد کرده ، حضور در عرصه های مختلف اجتماعی ودخالت در تعیین سرنوشت کشور را حق خود می داند و با توجه به جمعیت به شدت رشد یافته خود، با استفاده از آزادی و اختیاری که از مواهب انقلاب به اوست ، بیش ترین نقش را در بسیاری تصمیم گیری های مبتنی بر آرای مردم دارد.17
این نسل اکنون 65 تا 70 درصد از جامعه ایرانی را تشکیل می دهد ودر آینده ، بدنه اصلی نظام را به وجود خواهد آورد، و به دلیل برخورداری ازقدرت تحلیل و آگاهی به تحولات سیاسی ، امید می رود که بهتر از دونسل پیشین ، کشور را در جهت تحقق اهداف انقلاب اداره کند.18
از نگاه اندیشمندان سیاسی یکی از معیارهای نهادمندی یک سازمان یا نظام سیاسی ، پشت سر گذاشتن نسل های پی در پی است و (هر چه یک سازمان مسئله جانشینی مسالمت آمیز را بیشتر پشت سر گذاشته باشد و رهبری بیشتری را به خود دیده باشد، درجه نهادمندی آن نیزبیشتر است ) 19.از سوی دیگر، چشم انداز 20 ساله ، در حقیقت سندی است که دو نسل گذشته آن را تنظیم کرده اند; ولی باید با کمک نسل سومی ها آن را پیاده کرد. در نهایت کسانی که باید در این 20 سال آن را تحقق بخشند،همین جوان های امروز هستند.

آسیب شناسی
نسل سوم که پس از انقلاب رشد کرده است ، دارای تمایلات ، آمال وآرزوهایی هستند که مقداری با تمایلات نسل انقلابی و پیش تر از آن متفاوت است ; به عبارت دیگر، اگر چه جوانان هنوز به انقلاب و مبانی آن وفادار هستند; لیکن این امید تا زمانی است که واقعیت ها و انتظارات آنها تا حد قابل ملاحظه ای تحقق یابد; در غیر این صورت تضمینی وجود ندارد که به آنچه شعار و هدف اصلی انقلابیون نسل اول انقلاب بوده است ، وفادار بمانند. نسل فعلی از انقلاب اسلامی انتظاراتی دارد که مهم ترین آنها تأمین نیازهای مادی و معنوی آنهاست . حال چنانچه این نسل در سال های آینده ، به صورتی گسترده وارد سیستم اجرایی وسیاسی کشور شود و نظام مبتنی بر انقلاب ، نتواند پاسخ گوی نیازهای مادی و معنوی آنها باشد، شبهات و دغدغه های فکری و روحی آنها را به نحو شایسته پاسخ ندهد و با نسل انقلابی و جنگ دیده ، ارتباط عاطفی وروحی صحیحی نداشته باشد، آیا در باور و اعتقاد خود به انقلاب اسلامی تردید نخواهند کرد؟20
در هر صورت ، برای جلوگیری از اینکه انقلاب اسلامی در اثر تحول وتبدیل نسل عامل انقلاب ، دچار آسیب نشود، نخست باید به همین واقعیت ، یعنی تحول کمی و کیفی جمعیت نوجوان و جوان جامعه توجه وآگاهی پیدا کنیم . گام بعدی شناخت صحیح نسل کنونی جوانان ونیازهای واقعی آنان است ; برای شناخت جوانان امروز، باید با آنان معاصر شد و فهمید که در ذهن نسل جوان امروز چه می گذرد; آنان چه پرسش هایی دارند و چه نگرانی ها و دغدغه ها و حساسیت هایی ؟
پرسش های ذهنی جوانان امروز،همان پرسش های جوانان بیست وسی سال پیش نیست . در مباحث اعتقادی و دینی ، آنچه دیروز شبهه محسوب می شد، از اذهان محو شده و در عوض شبهات جدید بسیاری پدید آمده که باید در دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی بدان پاسخ داده شود. علاوه بر ذهن جوانان ، زبان آنان نیز عوض شده و باید با آنان بازبان خودشان صحبت کرد. باید دانست که زبان جوانان امروز از طریق چه عواملی شکل می گیرد و ساخته می شود; بخش عظیمی از جوانان امروز، به شدت تحت تاثیر اموری از قبیل هنر و ورزش قرار دارند و بدون آگاهی از این امور، آگاهی از ذهن و زبان جوانان ممکن نیست .21
وظیفه دیگر بر عهده دو نسل اول انقلاب این است که خود در نظر وعمل انقلاب باقی بمانند و ارزش های انقلاب را در وجود خود و درزندگانی و رفتار خود، بر پایه همان شعارهای اصیل انقلاب حفظ کنند تانسل سوم انقلاب را در وجود نسل انقلاب کننده ، به صورت عینی وواقعی دیده و آن را الگوی خود قرار دهد. چنان که استاد مطهری می فرماید: (اگر نسل سوم ما بین گفتار و کردار رهبران دینی تضادی ببیند، نمی تواند به اندیشه و فکر آنان اعتماد کند و از آنان پیروی نماید،پس باید برای هدایت و رهبری نسل سوم ، گام های نظری و عملی برداریم تا بتوانیم نسل سوم را با مسائل دینی آشنا سازیم ).22
وظیفه مهم دیگر نسل دیروز آگاه ساختن هر چه بیشتر و هر چه دقیق تر و صحیح تر نسل امروز، از حقایق و واقعیات مربوط به انقلاب اسلامی است . نسل سوم باید بداند که در سال های ستم شاهی بر وطن او چه گذشته ، چرا پدرانش انقلاب کردند و صدها هزار نفر جان خود رافدای انقلاب کرده اند. او باید ضمن آگاهی از توطئه های دیروز و امروزانقلاب ، با دستاوردهای درخشان انقلاب در عرصه های مخلفت فکری ،فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، صنعت ، تکنولوژی و امنیت ورفاه عمومی که به همت و تلاش خستگی ناپذیر مردان و زنان این مرز وبوم در شهرها و روستاهای کشور پدید آمده ، با خبر شود. همچنین ضعف ها، کاستی ها و اشکالات را بشناسد و خود را برای تحقق هر چه بهتر اهداف انقلاب اسلامی ، در جهت شکوفایی و پیشرفت مادی ومعنوی میهن اسلامی عزیزمان آماده سازد. بالاخره اینکه برای تأمین نیازهای مادی و معنوی نسل سوم ، برنامه ریزی های جامعی لازم است ، وتمامی سیاست های خرد و کلان باید در جهت شکوفا کردن ابعاد مثبت شخصیتی نسل سوم باشد. سیاست های نظام باید به گونه ای باشد که بتواند، حداقل ها را برای تشکیل یک زندگی آبرومند، فراهم سازد; البته در سال های اخیر، جهش های بسیار خوبی در این زمین صورت گرفته ;لیکن نیازمند شتاب بیشتری است .

پی نوشت ها:

1. ر.ک : ده گفتار، مرتضی مطهری ; دنیای جوان ، علامه سید محمدحسین فضل الله ، ترجمه مجید مرادی ، ص 106.
2. فرهنگ علوم سیاسی ، علی آقا بخشی ، تهران : چاپار، 1383، ص 267.
3. مفاهمه بین نسلی ، دکتر علی اصغر کاکوجویباری ، بازتاب .
4. پرورش فرزند در عصر دشوار، بنجامین اسپاک ، ص 259.
5. جوان و بحران های اجتماعی ، مرتضی منطقی ، تجربه غرب وایران .
6. شکاف نسلی یا تفاوت نسلی ، امین بزرگیان ، نشریه نامه ، شماره 39.
7. ر. ک : شکاف ، فاصله یا تحول ؟، علی ذوعلم ، حلقه نقد و پاسخ .
8. شکاف نسل ها; واقعیت یا توهم ؟، علی اختر شهر، حلقه نقد و پاسخ .
9. ر.ک : مفاهمه بین نسلی ، دکتر علی اصغر کاکوجویباری بازتاب .
10. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع دانشجویان و اساتیددانشگاه صنعتی امیر کبیر، 9/12/1379.
11. ر.ک : نیازهای نسل نو، گفت و گو با دکتر احمد بر جعلی ، مجله حدیث زندگی ، ش 17.
12. همان و ر.ک : روانشناسی خودباوری و ارتباط آن با موفقیت ، تقی ابوطالبی احمدی ، تهران : وحید، 1382.
13. آیت الله جوادی آملی ، بازتاب ، بهمن .
14. صیانت از آزادی ، امام موسی صدر.
15. نازطلبی جوان ، صادق طباطبایی ، سایت بازتاب ، 10/8/1383.
16. سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ، مرکز تحقیقات ،مطالعات و سنجش برنامه ای و ر.ک : جوانان ، اسیر چالش های ناشی ازسوء برنامه ریزی € منبع : خبرگزاری مهر 24/5/1383.
17. تحول جمعیتی جوانان جامعه ایران ، غلامعلی حداد عادل ،آسیب شناسی انقلاب اسلامی ، تهران : نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صنعتی شریف ، 1379، ص 431.
18. نسل سوم ، احمد اسماعیل تبار; خانواده سبز، ش 81.
19. سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی ، ساموئل هانتینگتون ، ترجمه محسن ثلاثی ، تهران : نشر علم ، 1375، ص 26.
20. جوانان و آینده انقلاب ، علی اکبر آقایی ، کتاب راه انقلاب ، ص 426.
21. تحول جمعیتی جوانان جامعه ایران ، غلامعلی حداد عادل ،آسیب شناسی انقلاب اسلامی ، تهران : نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صنعتی شریف ، 1379، ص 435.
22. مرتضی مطهری ، ده گفتار، تهران : صدرا


نظر

تغییر و تحول نسل ها، یکی از مباحث مهم در حوزه جامعه شناسی است در آموزه های اسلامی نیز به این مسئله اهتمام زیادی شده است ،چنان که امام علی (ع ) می فرماید: (لا تقسروا اولادکم علی اخلاقکم ،فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم ); فرزندانتان را به اخلاق (آداب ) وخوی های خودتان منحصر و مقید مسازید; چه آنها برای زمانی جز زمان شما آفریده شده اند.1 انقلاب اسلامی از آغاز شکل گیری تاکنون ،نسل های متعددی را پشت سر گذاشته و در سال های اخیر، شاهد کاربردبرخی اصطلاحات ،نظیر (نسل سوم )، (تفاوت نسل ها) و (شکاف یاانقطاع نسل )، در برخی مطبوعات و محافل فرهنگی هستیم . اینکه نسل سوم چیست و از چه ویژگی ها و خواسته هایی برخوردار است و آیامسئله شکاف نسلی در جامعه ما واقعیت داشته و برای جلوگیری از بروزآن چه باید کرد؟ موضوع اصلی نوشته حاضر است که تلاش شده ، بااستفاده از نظرات کارشناسان و صاحب نظران ، به بررسی آن پرداخته شود.

تعریف نسل
اختلافات فردی و گروهی و نیز توضیح فرهنگ و منافع و رفتار، به اندازه (طبقه اجتماعی ) اهمیت دارد. منظور از واژه نسل ، فاصله میان تولد والدین و تولد فرزندان است که معمولا سی سال گرفته می شود;یعنی سه نسل در صد سال یا یک قرن .2

تفاوت نسل ها
از دیدگاه روان شناختی و جامعه شناختی ، بین بینش ها، منش ها وخواسته های دو نسل ، تفاوت وجود دارد; به صورت طبیعی ، هیچ نسلی آینه تمام نمای آرمان های نسل قبل ، به ویژه انعکاس دهنده خصلت هاو منش های آنها نیست . هر نسلی شرایط و خصوصیات روانی اجتماعی خاص خود را دارد که قطعا جنبه های مثبت و منفی را در بر می گیرد.تحول اقتضا دارد که نسل جدید در منش ، خصلت و بینش ، تابلوی نسل قبل نباشد; به خصوص با توجه به اینکه سرعت تحولات در تمامی عرصه های زندگی بشری ، شتاب فزاینده و رو به تزایدی یافته است ; ازاین رو تفاوت نسل ها بیشتر از گذشته ، احساس می شود3 و حالت مخاطره آمیز این وضعیت ، شکاف و گسست نسلی است که به معنای دورشدن تدریجی دو یا سه نسل پیاپی از یک دیگر، از حیث جغرافیایی ،عاطفی ، فکری ، و ارزشی است و وضعیت جدیدی را ایجاد می کند که اصطلاحٹ گسست نسل ها نامیده می شود. در این وضعیت ، غالبانوجوانان و جوانان می کوشند، تا آخرین پیوندهای وابستگی خود را ازوالدین یا نسل بالغ بگسلند و اغلب در این راه ، به گردن کشی وطغیانگری می پردازند.4 بر روی یک لوح سنگی که از تمدن های قدیم به دست آمده ، نوشته شده است که نسل جوان ما نسلی نظام گسیخته است ، نظام گسیخته عمل می کند و این مسئله ممکن است که تمدن مارا بر باد دهد.5
مجموعه تفاوت هایی که میان دو نسل وجود دارد عبارت است از:
1. تفاوت در آرمان ها و هدف های دو نسل .
2. تفاوت در مفاهیم دو نسل .
3. تفاوت در الگویابی و گروه های مرجع .
4. تفاوت در اصطلاحات روز مره دو نسل .
5. تفاوت در ظاهر، پوشش و نوع سخن گفتن در میان دو نسل .
6. تفاوت در انتظار از زندگی و به تبع آن تفاوت در سبک زندگی 6.
همچنین تفاوت ها و ویژگی هاست که نوعی ماهیت جدید، تازه ومتفاوت از نسل های گذشته را برای نسل جدید ایجاد می کند. درشکل گیری این فاصله و تفاوت میان نسل ها، عوامل گوناگونی نقش دارند که برخی طبیعی (نظیر اقتضائات سنی ) و برخی ناشی از شرایطخاص جامعه و جهان کنونی است .7

نسل های انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی از آغاز شکل گیری تاکنون ، با چهار نسل مواجه است :
1. نسل اول ،کسانی هستند که در سال 1342 جوان بودند و بخشی ازعمر خود را در مبارزه با استبداد رژیم منفور سابق گذراندند و به همراه امام (ره ) موجب به وجود آمدن انقلاب اسلامی شدند و جمهوری اسلامی را تشکیل دادند. این نسل را می توان فداکارترین مجموعه وفادار به آرمان های انقلاب نام نهاد که در دشوارترین روزهای انقلاب ،مدیریت جامعه را به عهده گرفت و به رغم چالش ها و توطئه های گوناگون ، موفق شد که انقلاب را از مسیر انحراف نجات دهد.
2. نسل دوم که پرورده نسل اول است ، کسانی هستند که موتور حرکت انقلاب اسلامی بودند و جنگ تحمیلی را اداره کردند و با کمترین امکانات ، توانستند بر ارتش مزدور صدام پیروز شوند و حماسه های جاودانه ای از خود به یادکار بگذارند و در واقع نسل انقلاب و جنگ نام دارند. این افراد کسانی هستند که تجربه پیروزی انقلاب 1357 را دارند وبا تجربه جنگ وارد میدان سازندگی شدند و در ارائه طرح های کلان عمرانی که کشور پس از جنگ به آن نیاز داشت ، ساختار مدیریتی نظام را به عهده گرفتند و در حال حاضر، بیشتر مسئولان و مدیران جامعه ازاین نسل هستند.
3. نسل سوم ، فرزندان نسل دوم هستند و تجربه پیش از انقلاب ،انقلاب و جنگ را ندارند.
4. نسل چهارم ، فرزندان نسل سوم هستند. اینها نسلی هستند که درواقع در آینده به نسل تبدیل خواهند شد و در حال حاضر کودک هستند وتقریبا ده سال دیگر، در عرصه جامعه ظاهر خواهند شد.8


نظر

انقلاب ایران در سال 1357 هجری خورشیدی، (مشهور به انقلاب اسلامی) که با مشارکت روحانیون، بازاریان، احزاب سیاسی مخالف، روشنفکران، دانشجویان و مردم عادی در ایران انجام پذیرفت، نظام پادشاهی این کشور را سرنگون، و زمینه? روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، به رهبری روحانی شیعه، روح‌الله خمینی را فراهم کرد. تفکرات و شخصیت‌های اسلامی، در این انقلاب ضدسلطنتی حضور برجسته‌ای داشتند و خمینی آن را انقلاب اسلامی خواند. این انقلاب، با نام انقلاب بهمن 57 نیز شناخته می‌شود.

پس از کودتای 28 مرداد سال 1332، شاه به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرحهای جنجال برانگیز موسوم به انقلاب سفید که محور اصلی آن‌را اصلاحات ارضی تشکیل میداد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرحها و افزایش چند برابری درآمدهای نفتی، توسعه اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی را در دهه‌های 1340 و 1350 در پی داشت. او با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب طبقه متوسط جدید و احزاب سکولار، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیپ‌پذیر ساخت. اصلاحات شاه و نیز جانبداری مستقیم و غیر مستقیم او از دولتهای آمریکا و اسرائیل، مورد مخالفت روحانیون به ویژه خمینی واقع شد. در این دوران شماری از روشنفکران (از همه مهمتر علی شریعتی) بر احیای تفکر سیاسی شیعه تاثیری عمیق نهاده و تفسیری انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهایی‌ساز، در اذهان مردم به ویژه محصلان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، اگرچه خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها به جای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی که توده مردم مسلمان ایران را خشمگین میساخت، میپرداخت. همچنین شماری سازمانهای چریکی مارکسیست و اسلام‌گرا شکل گرفتند که به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداختند. نهایتاً با سیاست‌های نادرست حزب رستاخیز حکومت در خصوص بازار و مذهب در اواسط دهه 1350، بازاریان و روحانیون محافظه کار و غیر سیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی، به صفوف مخالفان پیوستند.

تنشها و نارضایتی‌های مذکور، با بازتر شدن فضای سیاسی در سال 1356 که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، خود را نشان داد و از پاییز و زمستان همان سال به شکل تظاهرات خیابانی نمود یافت. معترضان از سنت‌های شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان برای راهپیمایی اعتراضی استفاده سیاسی به عمل آوردند. رویدادهایی چون فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان و کشته شدن معترضان در برخی از تظاهرات‌ها (از جمله در واقعه جمعه سیاه در شهریورماه) توسط نیروهای حکومتی تنها موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد. رکود اقتصادی به وقوع اعتصابات گسترده و پیوستن طبقه کارگر به تظاهرات‌ها و در نتیجه فلج شدن اقتصاد کشور انجامید. با پیوستن کارگران و همچنین تهیدستان شهری به تظاهرات‌ها، دامنه اعتراضات از ده‌ها هزار نفر به صدها هزار و حتی میلیونها تن رسید.سرانجام با خروج شاه از کشور، عدم موفقیت دولت شاپور بختیار، دو روز نبرد مسلحانه سازمانهای چریکی و هزاران داوطلب مسلح با ارتش و گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در 22 بهمن 1357، انقلاب به پیروزی رسید.سپس نظام «جمهوری اسلامی» در قالب حکومتی دینی  جایگزین نظام پیشین گردید,


شکست طرح آشتی ملی و رسوایی این حربه، تردید و اختلاف درونی سران در بکارگیری سیاست سرکوب در نزد رژیم، به بن‌بست رسیدن خط سازش و انفعال ملی گرایان در برابر مردم پیرو امام خمینی (ره)، فلج شدن اقتصاد فاسد رژیم ، انقلاب درونی در نیروهای نظامی و فرار سربازها و درجه داران و چندین مورد دیگر، از جمله پیامدهای این جنایت بودند...

قطعا تمام ایرانیان بارها و بارها تصاویر خروج شاه را که عمدتا در 26 دی ماه و دهه فجر هر سال از تلویزیون پخش می شود را به نظاره نشسته اند. مردم هرگز نگاه های آخر شاه را که به تلاش فراوان جلوی فرو ریختن اشکهایش را می گیرد را فراموش نخواهند کرد؛ هرچند تلاش های وی نتوانست جلوی فروریختن حکومتش را بگیرد.
شاید پاسخ به این پرسش که چرا شاه مجبور به فرار از کشور شد، بدیهی بنماید و آن پاسخ انزجار مردم از وی باشد، اما با تدقیق در سیر حوادث منجر به این فرار می توان نقش برخی حوادث را برجسته تر یافت.

مهمترین حوادث منجر به خروج شاه
با شکل گیری نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در اوان دهه چهل شمسی، سیر حوادث به گونه ای بود که به رغم نوساناتی روبنایی، هرگز به سمت تحکیم پایه های قدرت پهلوی دوم پیش نرفت. هرچند سرکوب گری شاه در بدو نهضت توانست با گرفتن زهر چشم از لیبرال-هایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی آنان را تا سالها به انزوا بکشاند اما فشارها بر امام نتیجه معکوس داد و ادامه رفتارهای ضد اسلامی و ضد انسانی رژیم ایشان را بر مسیر خود مصمم تر ساخت.
نتیجه سالها آگاهی بخشی و افشاگری امام، احیای مجدد نهضت اسلامی در سال 56 بود. شاه هرچند خود را از پشتوانه مردم تهی می دید اما، به محل اتکایی چون آمریکا و ارتش دل خوش داشت و به همین پشتوانه به سرکوب خونین نهضت پرداخت. وی در سال 56 و ماه های ابتدایی 57 همچنان از برج عاج و به سانی تحقیر آمیز نهضت اسلامی را خطاب قرار می داد و حتی به قلم رشیدی مستعار پیشوای فرزانه نهضت را به سخره می گرفت اما به فاصله پنج ماه مانده به پیروزی انقلاب حادثه ای ورق را برگرداند و با در هم شکستن هیمنه شاه زمینه فرار شاه را فراهم آورد؛
حادثه نخست؛ جمعه سیاه
نگاهی گذرا به احوال و مواضع شاه پیش از جنایت 17 شهریور و پس از آن گواه تغییر شگرف می باشد. مشت آهنین رژیم که هزاران نفر از افرادی که حتی به هنگام خروج از خانه هایشان از اعلام دیرهنگام حکومت نظامی ناآگاه بودند نهایتا بر سرخود شاه فرود آمد. خون شهدای 17 شهریور که تعداد آنان حتی تا چندهزار نفر نیز براورد شده است سریعا دامان شاه را گرفت و پس از آن بود که شاه با «انفعال» قرین گشت.
شکست طرح آشتی ملی و رسوایی این حربه،  تردید و اختلاف درونی سران در بکارگیری سیاست سرکوب در نزد رژیم، به بن‌بست رسیدن خط سازش و انفعال ملی گرایان در برابر مردم پیرو امام خمینی (ره)، فلج شدن اقتصاد فاسد رژیم ،  انقلاب درونی در نیروهای نظامی و فرار سربازها و درجه داران و چندین مورد دیگر، از جمله پیامدهای این جنایت بودند.
اما در این میان می توان به پیامدی دیگر اشاره نمود که شاه تا روز خروج از کشور نیز نتوانست از آن رهایی یابد. اختلالات روحی شاه و افسردگی شدید او امری است که با اندک نگاهی به خاطرات اطرافیان شاه در دربار و نیز دیپلمات های خارجی می توان به آن پی برد. این خاطرات گواه عدم تعادل روحی محمد رضا پهلوی پس از این واقعه تکان دهنده می باشند؛ هرچند وی سیاست کشتار را تا آخرین لحظات ادامه داد. ویلیام شوکراس می‌نویسد:
«واقعه اخیر (جمعه سیاه 57) تأثیر مصیبت باری بر روحیه شاه گذاشت. وقتی پس از این واقعه پرزیدنت کارتر به او تلفن زد، شاه طوری با او صحبت کرد که گویی در اثر یک توطئه شیطانی دچار وحشت و اضطراب شده است. کسانی که در آن روزها او (شاه) را دیده‌اند می‌گویند مثل این بود که او (شاه) آب رفته و هرگونه اعتماد به نفس را از دست داده بود» 1
زبیگنو برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر نیز در همین خصوص می نگارد:
«با وجود این، دو روز بعد [از مسکّن روحی موقت کارتر] (21 شهریور 57) از تهران به ما گزارش رسیده که شاه در ملاقات با نویسنده مجله تایم، همانند یک مرد درهم شکسته و در آستانه سقوط روانی بوده است.» 2

حادثه دوم: تظاهرات تاریخ ساز تاسوعا و عاشورای 57
هرچند حوادث روی داده در سالهای 40 تا 57 ریشه های حکومت پهلوی را یکی پس از دیگری خشکانید، اما تظاهرات چندین میلیونی تاسوعا و عاشورای تهران ضربه نهایی را به رژیم وارد نمود و پس از آن بود که شاه نومید از تمام دسیسه ها و راهکارهای اربابان آمریکایی خود، توشه عزیمت را بربست.
در نوزدهم آذر 1357 تظاهرات بزرگ و تاریخی تاسوعای حسینی علیه رژیم استبدادی پهلوی با پیام دعوت امام خمینی به وقوع پیوست اما این تظاهرات مقدمه ای بود بر حماسه تاریخی مردم که در عاشورا به وقوع پیوست. حاضرین در این تظاهرات که تا چهار میلیون نفر نیز براورد شده اند شعارهایی تندتر از روز قبل سرداداند. اخبار این تظاهرات درصدر اخبار مهم جهان قرار گرفت.
سازماندهی فوق العاده تظاهرات و نیز کمیت حاضرین دو نکته ای بود که بیش از سایر مسائل توجه سفیر انگلستان را که از پنجره سفارت خانه به تظاهرات مشرف بود، جلب نمود؛
«راهپیمایی تاسوعا و عاشورا از نظر عظمت و انضباط و یک پارچگی نمونه و بی سابقه بود... هر دو روز من از ساعت ه صبح تما وقت ناهار من در پشت پنجره اتاق خود صفوف راه پیمایانی را که از خیابان فردوسی میگذشتند، نظاره می کردم. درمدت سه تا چهار ساعت عرض این خیابان و پیاده روها مملو از جمعیتی بود که برای پیوستن به صفوف سایر راهپیمایان در حرکت بودند. سیل جمعیت تا آنجایی که چشم آدم کار می کرد موج می ز. این خیابان فقط یکی از مسیرهای راهپیمایی بود...» 3
به مناسبت راهپیمایی¬های بزرگ تاسوعا و عاشورا، حضرت امام پیامی بسیار مهم صادر کردند و در آن پیام، راه¬پیماییهای اخیر را همه¬پرسی بزرگ ملت ایران بر ضد رژیم شاه نامیدند. ایشان در بخشی از پیام خود فرمودند:
«به عموم ملت شجاع ایران صمیمانه درود میفرستم... این تظاهرات، راه عذر  و بهانه را از همه کس و همه دولت¬ها سلب کرد و آنها دیگر نمی¬توانند ادعا کنند که شاه، قانونی است» 4
اما علاوه بر ویژگی های خود این تظاهرات، آنچه آنرا نقشی مضاعف در تاریخ بخشید موقعیت زمانی آن بود. شاه پس از نومیدی از راهکارهای سرکوب گرانه به عوام فریبی از طریق به قدرت رساندن شریف امامی و یکسری آزادی های غیربنیادین پرداخت اما 17 شهریور این نسخه به دست خود رژیم در هم پیچید.
در ادامه حرکات ژانوسی رژیم، شاه سرخورده از حربه «آشتی ملی»، استفاده از یک دولت سرکوب گر نظامی را به عنوان آخرین کورسوی امید خود را در دستور کار قرار داد و ژنرال ازهاری را به قدرت رساند.
بلافاصله پس از انتصاب ازهاری، کشتار مردم اوج گرفت و تنها در روزهای نخست دولت وی، تعداد بسیاری در شهرهای آبادان، اهواز، بهبهان، مشهد، اصفهان، ساری، نجف آباد، همدان، زنجان، کرمانشاه، بابل و آمل به شهادت رسیدند. 5 اما موج انقلاب به حدی کوبنده بود که ازهاری را نیز به انفعال کشاند. ازهاری نیز همچون شخص شاه در عوض پذیرفتن حقایق جامعه به سرپوش گذاری بر آن پای می فشرد. که ماجرای معروف «نوار» جلوه دادن صدای شعار دهندگان و «رنگ» جلوه دادن خون شهدا گوشه ای از آن بود.
در همین بحبوحه، راهپیمایی میلیونی تاسوعا و عاشورا از این روی تاریخ سازگشت که ناکارامدی سرکوب را عیان ساخته و نابودی آخرین شانس شاه برای ماندن را رقم زد. سولیوان ، سفیر آمریکا در تهران نیز معتقد بود که دولت ژنرال ازهاری، آخرین شانس بقای رژیم بود و با این راه پیمایی ها و تظاهرات، در واقع عمر دولت ازهاری به سر آمد و به تبع آن وی توانست صحت دیدگاه را خود به کارتر در زمینه ی مذاکره با مخالفان شاه و زمینه سازی برای خروج شاه اثبات کند.6

حادثه سوم: کنفرانس گوادلوپ
 برخلاف برخی تحلیل های عموما لیبرالی ، در نفس پیروزی انقلاب اسلامی، راهبری داهیانه امام خمینی (ره) و لبیک عاشقانه و آگاهانه مردم ایران بود که بیش و پیش از هر عاملی تاثیر گذار بود. اما در بحبوحه حوادث مقطعی نهضت از آغاز تا انتهای آن تحولات بین اللملی نیز نوساناتی را در کشور موجب گشته است که اکثریت آن علیه و مصادیق کمی از آن له انقلاب اسلامی نقش آفرینی کرده اند.
پس از آنکه شاه پس از مشاهده تظاهرات های مردم خویش را در انزوا و شکست خورده می دید، پیش از فرار از کشور، درگاه آمریکا را یگانه امید خود برای بقا یافته و چشم انتظار مددی معجزه وار از جانب کارتر بود که بتواند امواج کوبنده انقلاب را آرام سازد. اما غافل از آنکه آمریکا اگر به واقع قدرتی در برابر خواست امام و مردم داشت، اصولا اجازه نمی داد که کار به اینجا برسد و طبعا در ادامه مسیر نیز تهی از این دست معجزه گر بود. اما به هر روی تنها امید شاه این بود که آمریکا هنوز در برابر مردم دستهای خود را بالا نبرده است. امیدی که در گوادلوپ به یاس مبدل گشت.
گوادلوپ نام جزیره‌ای کوچک در شرق دریای کارائیب و غرب اقیانوس اطلس است که در  مقطع اوج گیری نهضت اسلامی و در تاریخ 14 الی 17 دی ماه 1357 میزبان سران چهار کشور بود و در آن به بررسی رویدادهای ایران و آینده آن پرداخته شد. در این کنفرانس، جیمی کارتر رییس جمهور وقت آمریکا، هلموت اشمیت، صدراعظم اسبق آلمان غربی، جیمز کالاهان، نخست وزیر انگلستان و ژیسکار دستن، رییس جمهور وقت فرانسه، با هدف تضمین ادامه  منافع خود در ایران، به تبادل نظر پرداختند. کارتر معتقد بود، به علت وضعیت حاکم بر ایران، دیگر امکان حمایت از شاه وجود ندارد. وی توانست، سران سه کشور دیگر حاضر در گوادلوپ را با خود همراه سازد و برای ارتباط با دولت بعد از رژیم پهلوی، به برنامه‏ریزی بپردازند. ضمن آن که ژیسکار دِستن امیدوار بود با توجه به حضور امام خمینی(ره) در فرانسه، بتواند نقش واسطه با نیروهای مخالف رژیم شاهنشاهی را ایفا نماید. با شکل‏گیری این کنفرانس و سپس نتایج آن، محمدرضا پهلوی که تصمیم به خروج از ایران داشت، کار خود را به کلی تمام شده دید و متوجه شد که دیگر حمایت‏های پیشین غرب برای او و رژیم شاهنشاهی وجود ندارد و اربابانش به ظاهر روئین تنش نیز دست های خود را بالا برده اند. کارتر در گوادلوپ اظهار می دارد:
«… شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست. زیرا مردم ایران به هیچ روی خواهان او نیستند. به‌علاوه دولت یا دولتمردان وجیه‌المله دیگری برجای نمانده تا حاضر به همیاری و همکاری با او باشد».

او سپس تا آنجا پیش رفت که هرنوع امکان موفقیت شاه را منتفی دانست و منفعلانه، رهبران غرب را به اندیشیدن پیرامون آینده‌ای که در آن نظام سلطنت قطعاً جایی نخواهد داشت دعوت کرد؛ این در حالی است که وی یک سال پیش از آن در سفر به تهران و پس از ملاقات با شاه تأکید کرده بود که شاه، ایران را به جزیره ثبات در منطقه تبدیل کرده است. یکی از پیشنهادهای سران چهار کشور آن بود که «شاه برای مرخصی ای که ممکن است به پایان یافتن سلطنتش منجر شود، برود. آمریکا به خاطر مخالفت های فزاینده و همه جانبه ی ایرانیان نمی تواند از او حمایت کند»7
البته باید توجه نمود که این کنفرانس بیش از آنکه مبداء تحولی باشد اذعان به شکستی محتوم بود که در پی سالها مبارزه مردم به رهبری امام خمینی (ره) بوجود آمده بود و انقلاب پیش از این کنفرانس نیز مسیر خود را یافته و به سرعت در پیش بود و حتی اگر بپذیریم که اگر خروجی گوادلوپ تصمیم به بقای شاه در کشور بود نیز اثری در تغییر سیر انقلاب نداشت و احتمالا به دستگیری شاه می انجامید. بنابراین گوادلوپ در تسریع در نومیدی و فرار شاه نقش ایفا نموده است و بسیار ضعیف تر از آن بوده که بتواند در سرنوشت انقلاب شکوهمند اسلامی تاثیر بسزایی بگذارد

فرار شاه
مقدمات فرار شاه و خانواده اش از 24 دی ماه مهیا گشت و هایزر، فرستاده آمریکا توانست موافقت ارتشیان را با این امر جلب نماید. در 26 دی بختیار از مجلس برای کابینه معلوم الحال خود رای اعتماد گرفت.
شاه مغموم به همراه «شهبانو!» و سه فرزندش – پسر بزرگ شاه از قبل در خارج بود- به سمت فرودگاه مهرآباد رهسپار شد. هواپیمای جمبوجت 727 با تجهیزات کامل از روزهای قبل مهیای فرار شاه بود. در حدود ساعت دوازده ظهر هفت فروند هلی کوبتر بر فرودگاه نشستند که یکی از آنان حامل شاه و خانواده اش بود. بختیار، سرمست از قدرت به بدرقه شاه آمده بود. طنز و عبرت آموز آنکه بجای بختیار ، شاه ساعتی منتظر ماند تا بختیار از سر برسد!.
شاه در مصاحبه کوتاه که آخرین جملات وی در ایران بود نیز از کژی پرهیزی نداشت و علت سفر خود را خستگی و استراحت دانست و از وطن پرستی و دلسوزی خود برای مردم سخن راند.
شاه که اندکی قبل فریاد می زد«هیچکس قادر به سرنگونی من نیست. چون 700 هزار پرسنل نظامی، همراه با کلیه کارگران و اکثر مردم ایران پشتیبان من هستند»8 ، به سختی مانع گریستن خود شده بود و برای آخرین بار با تشریفات بدرقه از جمله دستبوسی وی همراه شد و به سمت سرنوشتی نه چندان نامعلوم که تالی بیش از نیم قرن ستمکاری رژیم پهلوی و ریختن خون هزاران تن از مردم ایران زمین برایش رقم خورده بود، پرواز نمود. روزنامه اطلاعات تیتر زد «شاه رفت».
موجی از شادی فراموش ناشدنی در کشور به راه افتاد. مردم با در دست داشتن روزنامه، عکس امام و گلهای گلایل پیروزی خود را بر رژیم و آمریکا جشن گرفتند