یادت را انداختم بیرون به رباله دان تاریخ
به همون جایی که تعلق داشت
پس بررای همیشه همان جا مدفون شود
یاد آوری اش حالم رابه هم می رند
یادت را انداختم بیرون به رباله دان تاریخ
به همون جایی که تعلق داشت
پس بررای همیشه همان جا مدفون شود
یاد آوری اش حالم رابه هم می رند
اگه به یــــــه نفر قول دادے باهــــــاش بمونے ...
دیگه حق ندارے چراغ امیــــــد دلشو خــــــاموش کنے ...
رو حرفــــــت باش و عاشقش بــــــاش...
مطمــــــئن باش دنیــــــاشو به پات میــــــریزه...
چقدر خوشحــ ــال بود شیطــ ــان وقتے سیبــ را چیدم …
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا
نمے دانستــ تو پرسیده بودے :
مرا بیشتر دوستــ دارے یا ماندن در بهشــ ــتــ را…
تو فقط قـــــــــــــرار بگذار... هــر جـای دنـیـا کـِه بـاشی به دیـدارتــو خـواهـم آمد چـمـدان خـاطــره ها را هَم خواهـم آورد..
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
در سرم تویی
در چشمم تویی
در قلبم تو
من ، عکس دسته جمعی توام . . .
همه می گویند “سخت گیر”م!
راست می گویند
همین است که انقدر “سخت”
به تو “گیر” داده ام . . .
هـمیـــنـــ کهـــ تــــــــــو میدانـــیـــ دوسـتتـــــ دارمـــ کافیستـــ ….
بگـــــذار خفـــهـــ کنـــــد خـــــودشــــ را دنیـــــــــــا…
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد؟؟ آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی، آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
دکتر مهدی حمیدی شیرازی